۱۰ پاسخ

آره آقا امروز اومدم گوشت دربیارم از فریزر اومد تو فریزر حالا من در و بستم گریه ک چرا در و بستی مگه آروم میشد خودش پهن کرده بود رو زمین پاش رو می‌کوبید هرچی میخواستم حواسش پرت کنم انگار ن انگار

پسرمن هم درماروخراب کرده هم درمادرشوهرم اونقد بازوبسته کردکوبید شکست خودشم نشسته گریه میکنه که چرابسته نمیشه

پسر منم اینجوری میکنه واقعا کنترل شرایط اون لحظه خیلییی سخته

منک کم آوردم جدیدا میزنمش اصلا دست خودم نیست نمیدونم چی مرگمه 🥺🥺🥺بعدش خودمم گریه میکنم

دختر من وسطای گریه اوق هم میزنه همش میترسم بیاره بالا سریع تلویزیون روشن میکنم یا کوشی میدم دستش از ترس این که نیاره بالا
اگه بچت فقط گریه میکنه مثل دختر من نیس
برو بغلش کن ولی اگع بدتر کرد محلش نده

پس من فکر میکردم پسر من فقط اینجوریه😐😶

اره بابا منم پدرم دراومده
درجاکفشی درکمد درکابیتت دریخچال...یعنی هردری بازبشه نبایدبسته شه

پیرم کرده باگریه های بی امونش
درحیاط که دیگه جرات ندارم باژکنم بازکنم خونش میشه گردنم بایدبره بیرون هیچیم ارومش نمیکنه

آره زیاد فقط باهاش همدردی کن تا آروم بشه بهش نگو گریه نکن یا یه جوری به چیری که دوست داره حواسشو پرت کن

من اول سعی میکنم بفهمم چرا داره اینطوری زجه میزنه و سروصدا میکنه😁
بعدش حواسش رو پرت میکنم که یادش بره براچی گریه میکرد
درکت میکنم گاهی با هیچی آروم نمیشه هیچ...بدتر هم میکنه

وای برای هر چیزی گریه میکنن منم دیگه کم آوردم یعنی تو یه ساعت هزار بار گریه میکنن

سوال های مرتبط

مامان نفس مامان نفس ۱ سالگی
خانوما یه سوالی داشتم میشه لطفا کمک کنید پسر من خیلی گریه میکنه از صبح که از خواب بیدار میشه گریه میکنه تا شب که بخواد بخابه برا چیزای الکی میزنه زیر گریه خودشو پرت می‌کنه زمین جیغ میزنه خودشو گاز میگیره مبل رو گاز میگیره یا منو یا هم خواهرشو موهاشو میکنه سر من داد میزنه هر کاریم بکنم بدتر میشه بخدا از صبح هم که بیدار میشه همش دستم به دهنشه که گرسنه نباشه بهونه گیری کنه صبح برا صبحونه تخم مرغ میدم تا وقت نهار که بشه شیر موز میدم بهش ظهرا غذاهایی متنوعی درست میکنم میدم ساعت ۲ اینا میخوابن دیگه تا ساعت ۴ و نیم و ۵ بعدش که بیدار میشن بهونه بیرونو میگیرن باباشون میبره پارک تاب بازی یک ساعت دوساعتی میگردونه میاره اورد که خونه بازم گریه میکنه خودشو پرت میکنه اینور اونور میبرمش حیاط ماشین سواری میکنن باهاش بازی کنم باهاش اما بازم گریه میکنه همش دنبال پدرش گریه میکنه که منو ببره اونم کار داره نمیتونه که همش پیش این باشه منم هر کاری میکنم سرشو گرم کنم دنبال پدرش گریه نکنه نشدنیه که نشدنیه دیگه کم میارم از بس باهاش حرف میزنم نازشو میکشم که گریه نکنه هر کاری بگید کردم بخدا سر کتاب هم باز کرذم اما بازم اروم نمیشه اصلا دیگه موندم چیکار کنم از دست گریه هاش از صبح تا شب ۱ ساعت اروم نیس که بگم ارومه منم مغزم استراحت میکنه نه همش گریه همش بهونه خسته شدم دیگه دیگه بعضاً عصبی میشم داد میزنم سرش میزنمش بعدش خودم ناراحت میشم خودم خودمو میزنم که دستم بشکنه چرا زدم 😭😭😭😭😔😔