۱۳ پاسخ

از همسرت توی امورات بچه ها کمک بگیر عزیزم
اول خودتو اروم کن چون تو مشوش باشی بچه ها بیشتر بهم میریزن ، بعدم بگو همسرت یه روز دیرتر بره دخترتو ببره مدرسه ، خودتم قشنگ بشین دوستانه و مهربون با دخترت صحبت کن بهش بگو هررررچی که باشه و بشه من و بابا عاشقتیم همیشه کنارتیم تا بیاد حرفاشو بهت بگه ، یه وقتم میبینی یکی فقط یه حرفی زده اون ناراحت شده این رفتارارو مبکنه فکرا بد نکن ایشالا خدا به دلت ارامش بده عزیزم بخاطر بارداریت حساس هم شدی

خدا بهت کمک کنه از خذا بالاتر کسی نیس با دل پاک و از ته دل ازش بخواه کممت میمته

حداقل زنگ بزن با مدیر مدرسه صحبت کن بگو مراقب دخترت باشن. بچه رو به زور با گریه فرستادی مدرسه. حالا نمیفرستادی چیزی نمیشد. الان تمام وقتت باید واسه این بچه باشه.کاش مراقبت میکردی سومی رو باردار نمیشدی

آخه تو هم بدتر از من تنهایی چرا ۳ تا ۳ تا بچه میاری ..من یکی دارم واقعا سخته دست تنها پارسال بستری شد یه هفته افتاد بیمارستان روز سوم چهارم مامانم و خواهرم اومدن به جز اوت آرامش روحی کاری ازشون برنیامد چون بچه دیر به دیر میبینه نمیتونستم شب بزارم مامانم یا خواهرم بمونه خودشون هم خسته راه و ....والا خودت گناه داری

بلوغ زود رس هم درمان داره دخترم دو سال آمپول زد فقط باید ببری حتماً تنها حالا شما بارداری سختته باید یکی بیاد کمکت از یکی کمک بگیر مادرت مادر شوهرت بگو بهشون شاید اومدن

شوهرت عزیزم چرا همه کارا رو رو سرت خودت ریختی

عزیزممم توکل کن بخدا. واقعا شرایطت سخته حق داری. خدا کمکت کنه به حق امام رضای غریب. حتما. ی چیزی داره دخترتواذیت می‌کنه از مدرسه زده شده با مدیر معلم صحبت کن. مدرسه مشاور داره. نمیتونی بری. تماس بگیر شرایط دخترتو بگو.

انشالله خدا خودش کمکت کنه

ببخشید ولی تو این شرایط سختی جامعه و.‌‌.. چرا بچه سوم آخه؟

درخواست میدی گلم

ببخشید که اینو میپرسم چه علایمی برای بلوغ زودرس رو دخترتون نمایان شده

ناخواسته باردار شدی

بلوغ زودرس چجوریه

سوال های مرتبط

مامان آیگل مامان آیگل ۲ سالگی
واقعا تو دنیایی زندگی میکنیم که هیچکس دلش به حال آدم نمیسوزه ،من دوتا بچه دارم یکی دو سالشه دومی ۲ ماهشه بار دوم ناخاسته باردار شدم ،یعنی بقران به نظر من جهنم اون دنیا از زندگی که من دارم بهتره بخدا روز و شبی نیست یعنی بخدا که من یک دل سیر گریه نکنم ، همش سردردم چند بار سر دخترم داد زدم از بس همیشه خسته کوفته و عصبیم دخترم انگار ازم متنفره همش میره با دیگران به خواهرم میگه مامان دنبال این و اون میوفته که باهاشون بره ، واقعا یعنی بخدا واقعا نمیخام اینطوری باشم ولی پسرم که دو ماهشه خیلی گریه میکنه خیلی خیلی خیلی بیش از حد خیلی زیااااد یعنی روزی یک ساعت شاید هم کمتر میخابه بقیه وقتا همش بیداره و گریه میکنه دکترم بردمش چکاپ کامل کرد گفت سالمه قطر کولیک هم بهش میدم موندم چشه بخدا سرسام گرفتم از صداش یعنی در حدی گریه میکنه که بخدا ازش بیزار شدم انگار ن انگاز بچه ام ، هیچکس رو ندارم هیچکس پیشم نمیاد که یکی دو ساعت بچه هامو نگه داره خونه آبجیام که میرم انگار بیزارن ازم مادرمم اصلا نمیاد خودشم تعارفم نمیکنه که برم پیشش شوهرم افتاد دنبال یه زن ۳۹ ساله ولکنش نیس ماهی شاید چند شب بیاد ،ب معنای واقعی کلمه من روانی دارم میشم بخدا نمیدونم چیکار کنم امشب میخاستم کند بسته قرص بخورم خودمو خلاص کنم باز دست و‌دلم لرزید خدا لعنتم کنه خیلی کم حوصله و کم طاقت شدم نمبدونم‌چمه یکی به دادم برسه نمبدونم این گریه های بچه ام کی تموم میشه نمیدونم کی دخترم دوباره با عشق نگاهم مبکنه نه با ترس لعنت بهم کاش عجلم بیاد بمیرم انقدر آدم میمیرن من زنده ام بخدا خسته هیچ دوستی همسایه ای هم ندارم که یک لحظه باهاش سرگرم بشم حداقل روزا زودتر بگذره بیرونم با دوتا بچه کوچک نمبتونم برم