بچه ها من از خانوادم محبتی ندیدم نمیگم‌نداشتن ولی خیلی کم‌بوده خصوصا از طرف بابام شایدباورنکنید هیچ دختری نمیادشب خاستگاری ب‌دوماد بگه اگه شوهر خوبی واسه من نیستی یانباشی ولی باید واسه بچه هامون محبت‌کنی چیزی‌ک‌ن ب دار ن ب باره من این‌حرفوزدم الان بچه هام س سالشون داره تموم‌میشه هیچ‌محبتی ندیدم ازش واسه این بچه هابکنه خصوصا ک‌دوقلوان آخه دوقلوها خیلی طرفدار بیشتر دارن باباهاشون مامانشون یجوردیگه ای محبتی دارن‌واسشون من توی یک‌ماه پسرم سرش ضربه خورده یکبارش بااستفراغ بوده یکبارش باحالت تهوع یکبارش ک استفراغ داشت دکتر و شوهرم باهم دیگه یکی شدن و نزاشتن من سی تی بگیرم گفتش الان حالش خوبه برو یچی شیرین بهش بده اگه حالش بدشد بیارش ک خداروشکر میکنم هیچیش نشد خب دوباره بعدازظهری داشت بازی می‌کرد عین همون صحنه ی یک‌ماه پیشش اتفاق افتادواسش ب‌پشت روچرخ اومد زمین ایندفه حالت هوع داشت ولی وقتی اومدم بلندش کنم دیدم انگاری دارم چوب بلندمیکنم انقد بدنش سفت شده بود ک حد نداشت خیییلی ترسیده بودم اولش گفتم شاید گریه‌میکرده بدنشو سفت گرفته دیدم ده دیقه ای گذشت این بچه همچنان بدنش سفته سفت نمیتونه راه بره از ناحیه سرم ک فقط تکون‌میداد بهش گفتم پاشو ببریمش بیمارستان اصلا تعادل نداشت این بچه گفت دیوونه ای هردفعه میخوره زمین ما بایدببریم‌دکتر گفتم اصلا اونسری بچه عکسش نگرفتن الانم درست تو یک ماه سرش ضربه خورده دیگه نمیزارم ازش عکس‌نگیرن ادامش پایین‌میزارم

۶ پاسخ

عزیزدلم ناراحت نباش بالاخره هرکی یجور امتحان داره میشه
ولی درمورد پسرت ک سفت بدنطو بعد ضربه سر گرفته وعکس العملی نداشته حتما پیش مغزو اعصاب ببرش شاید علایم تشنج بوده

نمیخوام بیشتربترسی واذیت شی فقط برا محکم کاری گفتم

چی بگم والا خواهرجان . درد دلت رو خوندم خیلی ناراحت شدم واسه خودتو گل پسرات 😔😔😔😔 بی محبتی بد دردی .همیشه میگم آدم از بی پولی نمیمیره از بی محبتی و بی توجهی نابود میشه تمام آرزوهای آدم ازیادش میره . تو بجای همسرت واسه بچه ها جبران کن .حالا همسرم واسه من خالی از عشق و محبت اما واسه دخترام ( دخترای منم دوقلواند ) پر از بوسه و بغل و توجه .....
خیلی بهش میگم بهشون توجه کن بوسشون کن و.....

خب مراقب باش ضربه نبینه اصلا طبیعی نیس این سبک ضربه ببینه تو یماه خدانکرده یبار اتفاقی میوفته ک ی عمر پشیمانی.تمام سعی تو کن برا حفاظت ازش.دور تا دور پتو بزار.ولی واقعا دید حالت تعوع داره و نرمال نیس نبرد نوووبره بخدا .خدا عقلش بده

چه پدر بی احساسی قلبم درد گرفت لیاقت نداره کن باشما اصلا خدای نکرده بچه اینجوری بشه باز خودم‌میرمش فقط نر بودن بلدن حال بچه ات چطوره ؟

شوهر من حالا همه چیش شده پسرمون منو گذاشته کنار بگه دور از جون بابا بمیر میمیره یه وقتا خیلی ناراحت میشم ولی الان که خوندم دیدم اینجوری خیلی سخت تره،خدا یه عقل درست حسابی بهش بده

گفت نه من‌نمیبرمش گفتم‌حیلخب خودم‌میرم برگشته میگه باشه باهات میام فقط وای ب حالت بریم دکتر بگه سالمه احساس کردم اون لحظه واسه ۱۰ثانیه قلبم وایساد از این حرفش گفتم تو باباشونی یا دشمن همه میرن دکتر ک‌خیالشون راحت باشه سالمن اونوقت تو میخای بچت ناقص باشه خیییلی دلم شکست بچه هامم‌مثل خودم هیچ‌محبتی از این ادم‌نمیبینن بخدا انقد دارم تلاش میکنم‌محبت میکنم براشون کمبودی نداشته باشن ولی همش میشه ی طرفه باشه؟بچه محبت پدر نمیخاد؟ی لحظه اینجوری گفت بدنم‌مور مور شد گفتم پدر باشی و این حرف بزنی خیییییلی دل سنگی میخاد گلوم داره میپوکه از بغض انگار ب من این حرفو زده جای بچم گذاشتم خودمو....

سوال های مرتبط

مامان پرهام مامان پرهام ۳ سالگی
مامان جوجه طلایی🐥 مامان جوجه طلایی🐥 ۳ سالگی
سلام خانما
من چیکار کنم که بتونم از حق خودمو بچم دفاع کنم یعنی هروقت یادش میوفتم میخوام سرمو بزنم به دیوار
دیروز با دوستم و بچش رفتیم پارک دختر اون بزرگتره من و دوستم یه نیمکت خیلی نزدیک به زمین بازی نشستیم بچه ها برن بازی کنن چشمم به بچم بود دیدم وایستادن تو صف تاب تا نوبتشون بشه یهو دیدم یه خانمه دوقلو داشت با رفتار بد نه ها با مهربونی به بچه ها گفت بچه های من باید باهم سوار بشن بزارید اینا باهم سوار بشن زود پیادشون میکنم یهو دیدم دخترم همینجوری داره با حالت قهر تاز پارک میره بیرون بلندشدم بغلش کردم بغضش ترکید همینجوری آروم اشک میریخت بردمش کنار تاب ولی روم نشد به اون خانمه بگم نوبت بچه من بود فقط داشتم به دختر خودم میگفتم نی نی ها دوقلو هستن و دوست دارن باهم سوار شن مرسی انقدر مهربونی اجازه دادی ولی دخترم گریه میکرد همینجوری بابای بچه ها دید مارو به بچه هاش گفت بسه دیگه پیاده بشین نوبت خانم کوچولوئه ولی مامان بچه ها با اعتماد بنفس گفت نه بچه ها باید ۵ دقیقه بازی کنن الان ۳ دقیقه ازش مونده باز باباشون گفت خوبه دیگه خانمه گفت نه هنوز ۱ دقیقش مونده 😳 من چرا مثل مادر اون بچه ها نیستم اخه دلم برای بچم میسوزه که مادری مثل من داره
مامان امیرعباس‌ومعراج مامان امیرعباس‌ومعراج ۳ سالگی
تجربه ام و بخوام درمورد از پوشک گرفتن پسرکوچولومون بگم...
برعکس پسربزرگم ک توی ۲۰ ماهگی خودش پوشک رو نخواست این یکی وابستگی شدیدی به پوشک داشت ،طوری ک پوشکاش و بوس میکرد.دست باباش و بوس میکرد ک براش پوشک میخره... و اصلا همکاری نمیکرد و بلد نبود...
سه ماه پیش ۲روز باهاش تمرین کردم دیدم ن اصلا امادگی نداره. این ۳ماه ولش کردم و گفتم ولشکنم تا ۳سالگیش ک میشه شهریور...
یهو یروز ک بردمش بشورمش دمپایی داداشش رو پوشید و رفت نشست و جیش کرد کلی براش دست زدم و تشویقش کردم و قول ماشین جدید آبی رو بهش دادم. از همونروز پوشکاش و گذاشته توی کشوش و بوسشون میکنه ولی میگه من اُبولد شدم(بزرگ شدم) دیگه پوشت نیخوام😂
خلاصه ک منم به قولم عمل کردم و ماشین جدید آبی رو خریدم و این آقا کوچولو رو اول هر ۱۵دقیقه بعد هر ۲۰ دقیقه بعد هر نیم ساعت بعد ۱ساعت بعد ۲ساعت بعد هروقت خودش بگه میبردم دسشویی.
پی‌پی هم ۲روز نگه داشت یروز من سرویس بودم گفت مامان بیا بیرون خسته شدم. گفتم دسشوییم گفت پی‌پی داری گفتم اره.
وقتی اومدم بیرون گفت منم پی‌پی دارم، وقتی بردمش واقعا انجام داد و خداروشکر کل پوشک گرفتنش بدون خطا و اذیتی ۱هفته طول کشید و ما الان ۳هفته اس ک با پوشکا خدافظی کردم و همون ۲تایی ک باقی موندن و یادگاری نگهداشتیم.