هیجانی نیست وحشتناکه دختر بزرگم یکسال و سه ماهش بود منم ۶ ماهه حامله بودم تکرر ادرار منو کشته بود دسشویمون تو راه پله است رفتم دسشویی بچه رو نبردم گفتم سرده بزار باشه خونه بهمن بود اوج سرما اومدم دیدم دخترم نیست صدای جیغش همه جارو برداشته بود دیدم افتاده پشت بخاری هرکاری میکردم در نمیومد چقدر جیغ زدم گریه کردم به زور بخاری پرت کردم زمین دخترم پاهاش کلا سوخته بود تاول زده بود انگشتاش حتی نمیتونست راه بره یه بارم همین دخترم میخ رفت تو پاش بیهوش شد یه بارم از پله ها افتاد پایین خونه پدرشوهرم دوسالش بود داشتم دختر کوچیکم میخوابوندم دیدم مادرشوهرم جیغ میزنه رفتم دیدم دخترم داره رو پله ها قل میخوره زنیکه وایساده بود نگاه میکرد جیغ میزد دوییدم گرفتمش نزاشتم بیشتر بیاد پایین بردیمش سی تی اسکن خداروشکر سرش طوری نشده بود ولی دستاش در رفته بودن الان که اینارو مینویسم اشکام میریزه پایین
بله ۱۸فروردین رفتیم خونه باغ یکی از دوستان،یک دقیقه ازش غافل شدم ،که یهو صدا جیغش بلند شد که بیاین کمک،وای خدا میدونه چه ب روزم رفت تا رسیدیم پیشش،یه کم فلزی خییییلی سنگین افتادن بود رو پاش،پای له شده پر از خوووووون ،گوشت پا کنده و آویزون،بردیم دکتر جراحی شد بدون بیهوشی،فقط خدا میدونه من چی کشیدم ،شکستگی هم داشت ،ولی خداروشکر تموم شد اون روزا،الان دوسه روزه راه میره ب سختی ،لنگ میزنه چون میترسه پاشو زمین بذاره،تا چند شب یعد اون اتفاق کابوس میدید بچه م 😭😭😭،بچه ای ک شب ادراری نداشت اون شب خودشو خیس کرد😔 کنار اینا قرص هایی ک واس عفونت میخورد معده ش رو مث کوره کرده بود،لباسش میزد بالا و میگفت میسوزه میسوزه😭خداروشکر که گذشت،خداروشکر میکنم ک بدتر از این نشد🙏
دختر من چندبار نخودچی گذاشته بود اما با اینکه دیده نمیشه انقدر گفتم گریه کنه ابریزش بینی گرفت بااخرا دیده شد با کلی خون اوند بیرون ۳بار اینکار رو کرد دفعه سوم کلی زدمش
آره گلم جا کفشی انداخت رو پاش تو خونه تنها بودیم شوهرم بیرون بود تا زنگ زدم شوهرم اومد تو ترافیک گیر کرده بود مدام گریه میکرد پسرم بدنش سرد شده بود پاش کبود و ورم کرده فقط گریه میکردم و راهش میبردم تا شوهرم بیاد بردیم بیمارستان کچ کردن
لوبیا کرده بوود تو دماغش
اره یبار استخون مرغ موند تو گلوش
با روروئک از پله ها پرت شد 😑
دخترم دستمال کاغذی میکرد دماغش سه بار راهی بیمارستان شدیم مردم زمد شدم تا با یه چیزی بود مثل موچین تا در میاوردن زیر خون میماند یه با رم با ساکشن در آوردن دیگه دستمال نخریدم اون موقع کوچک بود عقلش نمیکشیدم فین کنه دستمال میرفت ته بینی
بله دخترم
خونه مادرشوهرم اینا قرص خورده بود با خوراکی
خدا ی بار دیگه بهمون برش گردوند کارش در حد احیا رسید😔خیلی وحشتناک بود...
در گازو باز کرد رف روش در عرض سه ثانیه قابله آبی که میجوشید برگت رو سرش گاز و چدنای سنگینشم افتاد مرداد ۱۴۰۲ بود هنوزش یادش میفتم اشکام سرلزیر میشه بوی مرغ پخته میداد تو بغلم تنها تو غربت تو درمانگاه کوچیک چقد من سنگم که نمردم ۱۵ روز تو بیمارستان بستری بود سر تا پا سوخت بچم
روزانه پیام مشاور، متناسب با سن کودکتون دریافت کنین.
سوالاتتون رو از مامانای با تجربه بپرسین.
با بازیهایی که به رشد هوش و خلاقیت فرزندتون کمک میکنه آشنا بشین.