۱۰ پاسخ

چندتا تایپک پایین تر ی مامانی گفتند از ماجرای تخمه خوردن بچه اشون اونم با پوست...به نظرم هنوز زود دادن تخمه با پوست...من که تخمه پوست کنده مزمز میخرم براش خودمم عاشق اونم‌.

نوش،جونش باشه دختر منم بلده بشکنه و دوست داره تخمه ماشالله پسرت چقد مردونس خدانگهش داره برات

ای جانم ماشاالله بهش از چشم بد دور باشه زیر سایه پدر و مادر بزرگ بشه خدا حفظش کنه برات نوش جانش

بلده خودش بشکنه یا با پوست می خوره؟؟

جون دلم عزیز من نوش جونش بش

پسر من ک از ۳ سالگی عاشق تخمه شد

دقیقا دختر منم همینه.عاشق تخمه کدو هست داشته باشیم مرتب میخوره

نوش جانش ولی حتما یکی دوتا تاپیک منو ببین عزیزم🤒

ببخشید این سینی که زیر دستشه از اوناست که مال نبات؟

پوست کاغذی بگیرین همیشه

سوال های مرتبط

مامان گل پسر مامان گل پسر ۵ سالگی
خانما ، من یه مشکلی دارم با پسرم ، شاید باورتون نشه ولی پسرم به من حسادت می‌کنه ، خیلی شدید باباییه ، با این که وقتی کار اشتباهی می‌کنه باباش باهاش برخورد می‌کنه ولی من بیشتر وقتا در برابرش کوتاه میام اما یه وقتایی یه جوری باهام برخورد می‌کنه انگار نه انگار که من مامانشم انگار دشمنشم ، مثلا بیرون بودیم ، چند تا عکس ازش گرفتیم یهو به شوهرم گفتم اینجا وایمیسم یه عکس تکی ازم بگیر اینقدر عصبانی شده میگه نمی‌خوام مامان عکس بگیره باید فقط از من عکس بگیری ، دیروز رفتیم بازار برای خودم یه کفش بگیرم ، اولش که میگه تو که کفش داری چرا میخوای کفش بگیری ؟کلی تو مغازه بد خلقی کرده اونم باباش بهش گفت چرا اینجوری می‌کنی وایسا تا مامان خریدشو بکنه بعد میریم دیگه تحمل کرد وقتیم خریدم بهم میگه خیلی زشته ، باور کنید قبلش برای پسرم یه لباس دیدم با این که نیاز نداشت گرفتم بعدش یه اسباب بازی خودم دیدم گفتم نگاه از اینایی که دوست داری وایسادیم براش گرفتیم نمی‌دونم چرا نسبت به من این‌قدر بده ،بعضی وقتا دلم میخواد گریه کنم ،نمیدونم چی کار کنم درست بشه 😔
مامان اراد مامان اراد ۴ سالگی
سلام.
پسرم از روزی که بدنیا اومد سر بد غذایش پدر منو در آورد.الان که بزرگتر شده بخاطر اینکه از گرسنگی نمیره وعدهاشو میخوره ادنم فقط غذاهای که موردعلاقه شه.بقیه رو با جون کنندن درد چند لقمه میخوره.اما سمت میوه اصلن نمیاد.خودم با هر ترفندی بصورت آبمیوه وپوره واینوچیزا هر روز سعی میکنم میوه شو بخوره
دیروز به اصرار خودش گفت گیلاس برام بخرید ما هم خوشحال که این بچه خورش بلاخره دلش یه چیزی خواست.براش گرفتیم یدونه خورد تف کرد بیرون .منم دیدم نزدیک شامه اصرار نکزدم که بتونه سرکش و حداقل بخوره.اللن بهش گفتم گیلاس بیارم برام گفت اره ولی باید ابشو بگیری🥴گفتم اخه دوسافت من باید بشینم فقط هسته جدا کنم دیدم کوتاه نمیار ورداشتم یه مشت گیلاس و هفته هاشو در آوردم با رنده پوره کردم براش.ریخام تو لیوان که بخوره انقد این بچه با لیولن بازی کرد بخاطر اینکه نخواه.تا خورش لیوان از دستش سر خورد زمین وخیالش راحا شد.از شدت عصبانیت داد زدم رو سرش ادنم بغض کرد افتاد به گریه منم محلش ندادم الانم مظلوم یه گوشه دراز کشیده.شمادبکید من چکار کنم از دست این بچه بخدا خسته م دیگ.ارزو وحسرت شده برام که یبار فقط یبار این بچه خورش بادمیل و رغبت ازم یه چیزی بخاد برا خوردن😭