۷ پاسخ

دقیقا حال و روز الان من

دقیقا حال من
توصیه میکنم کسایی که میخوان شیر خودشونو بدن از وقتی که سوزش سر سینه هاشونو حس کردن کرم ضد شقاق سینه (مارک هیدرودرم) رو استفاده کنن تا تبدیل به زخم نشه
من خودم استفاده کردم خوب شدم
و اینکه قرص راتاهیل یا آناهیل هم به دکترتون بگید بنویسه براتون چون سریع تر بخیه هاتون جوش میخوره

دقیقا منم از روزی که دخترم به دنیا اومده
دیدم که چقدر عوض شدم
و چقدر از خودم می‌گذرم بخاطر دخترم
کارایی که قبلن واسه هیچکس نمیکردم هیچکس

دقیقا منم از نشستن زیادی برا شیر دادن ۳ بار بخیه هام باز شد ۳ بار بخیه خوردم

من شرایط خوبی ندارم برای سیر دهی دندون سالم ندارم دیگه از اون ور دارو های ک میخورم جذب کلسیم پایین میاره از اینور شیر دهی همسرم میگه شیر نده ضعیفه بدنت ولی چون هامین شیر خورده دلم نمیاد هیرمان شیر خشک بخوره مادر بودن خیلی عمیقه خودش به تنهایی جهانیه

الان دیگه سینه هات خوب شده؟؟چون من هنوز بچه دنیا نیومده نوک سینه هام خیلی درد میکنه

میدونی از خود گذشتگی مامانا از روزی که نطفه بسته میشه ،شروع میشه ، دقیقا از تمام وجودت میگذری که یه موجودی رو پرورش بدی ...

سوال های مرتبط

مامان آقا مهدیار💚 مامان آقا مهدیار💚 ۲ ماهگی
میتونم بگم تو این ۱۷ روز،سخترین شبم دیشب بود...
پسرم شبا عادت داره بغلم زیر سینم بخوابه،ولی دکترش گفته نباید یسره بهت وصل باشه،روزا هر دوساعت یکبار بهش شیر بده اونم حدود یک ربع از هر دو سینه وسطشم اروغش بگیرم.
دیشب هم از ساعت یک شروع کردن به گریه کردن در صورتی که یه ساعت قبلش بهش شیر داده بودم
تا یک و نیم تحمل کردم اما گریه هاش دلمو آب کرد و دوباره گذاشتمش زیر سینم.ولی میک های الکی میزد...
دیگه بعدش آروغش گرفتم و گریه ها شروع شد
هر چقدر راه بردم،ناز و نوازش کردم هیچ‌فایده ای نداشت و آخرش به توصیه یکسری از مامانا بهش پستونک دادم،در صورتی که خودم مخالفشم ،دکتراهم مخالفن ولی ،تنها چیزی که دیشب برام مهم نبود مخالفت راجب پستونک بود...
خودم عذاب وجدان داشتم وقتی پستونک میخورد،به این فکر میکردم که الان بچم به امید شیر داره مک میزنه ولی در اصل هوا میخوره...
از سه و نیم تا چهار و نیم با اینکه خواب بود ولی محکم پستونک میک میزد و اصلا نمیداخت بیرون.
چهار نیم بهش شیر دادم دوباره ولی هنوز ولع مک داشت ،با هزار زور و زحمت نزدیکای ۶ خوابید میتونم بگم بیهوش شد از خستگی گریه و جیغ:)
شبرسختی بود ولی به این فکر میکردم که این شب هم صبح میشه،این سختی هم تموم میشه ولی کباب شدن دلم با گریه های مهدیار یادم نمیره...
تلخی دیشب این بود که من شیر داشتم ولی نباید بهش میدادم،با گریه هاش شیرم می‌ریخت ولی نباید بهش شیر میدادم...
میدونم شیر دادن بهش میشد دوستی خاله خرسه ولی سختی عذاب وجدان و قلب ریش ریش به جون خریدم تا بیشتر اذیت نشه
اگه خودم تنها نبودم مطمئنا از پسش برنمیومدم چون مادربزرگ و پدربزرگش با گریه های شدید دیشبش مطمئنا شل میشدن و منم باید شیر میدادم بهش