بیاین یکم غر بزنیم از خستگیامون🙂💔حقیقتا دارم از جون مایه میزارم برا دخترم زندگیم روزی چن نوع غذا میزارم شاید بخوره قبلا میخوردا تازگیا نه لب نمیزنه به خودم میام میبیمم شده ساعت ۴ صبونه نخوردم لباس مرتب نپوشیدم فقط به دخترم و شامو خونه رسیدم ینی خودمو از یاد بردم کلا خودمم دست تنهام دخترم مامانی همش آویزون منه بخوام برم آشپزخونه گریه میکنه باید بغلش کنم هر جا میرم ببرمش دلمم براش میسوزه از صب تا شب تنهاس
خوابش درست و حسابی نیس نه شب نه روز😭😭هوفففف برا یه چیزایی دلم تنگ شده ک اصلا خنده داره
قبلا بدم میومد با اوتوبوس برم جایی الان میخوام فقط یکی دو ساعت تنها باشم وقت داشته باشم حتی شده با همون اوتوبوس برا خودم یکم بگردم واسه کدوووو بادمجون سرخ کرده سبزی خوردن سالاد نمیزارررههه ک نمیزاررهههه
دلم برا نوزادیش تنگ شده چون انقدر مشکلات شیر دهی و اینا داشتم اصلا نفهمیدم بچم کی بزرگ شد الانم باز شیر نمیخوره سینم پر میشه درد میگیره میدوشم🫠💔

۱۳ پاسخ

عزیزم بچتون دختر هس
دختر ها وابستگی زیادی نسبت به پسرا دارن
میگین بزرگ بشه راحت بشم،راحت بشمی در کار نیس در هر مرحله از بزرگ شدن یه مشکلی پیش میاد پس از این لحظه ها لذت ببرین
منم این روزا رو گزروندم
کار هرروز شما شاید ارزوی خیلییی از خانم های روی زمینه
اینام میگزره صبور باشین
پسر منم غذا رو خوب نمیخورد ولی اونقدر غذاهای متفاوت پختم واصلا ولش نکردم که بگم دیگه نمیخوره ،تا بالاخره غذای مورد علاقشو پیدا کردم

با همه ی جوابای این تایپیک بغض کردم و از این تناقض مادری دلم گرفت.....هیییییچ کس جز اونایی که توو این موقعیت هستن، درک نمیکنن، حتی مامانا......چون سختی های گذشته رو با جزئیات يادشون نیست

چقدحرف دل من بود حرفات😞

من ۲قلو دارم با اینکه مامانم وخواهرم کمکم هستن بازم کم میارم بعضی وقتها انقد دلم برای قبل بچه دارشدن تنگ میشه برای باشگاه رفتن راحت خوابیدن بیرون رفتن مسافرت تنهایی باشوهرم حرف زدن فیلم دیدن صبح تاشب شب تاصبح با بچه هام فداشون بشم من♥️ ولی دیگه وقتی برای خودم ندارم جایی هم کارداشته باشم یکیشوبایدبذارم پیش مامانم یکیشونم پیش مادرشوهرم یاخاله شوهرم بازم تمام فکروحواسم پیششون میمونه خیلی خستم یه وقتهایی گریه میکنم دلم میخواد زودتربزرگ بشن وازآب وگل دربیان میدونم دلم برای این روزاشون تنگ میشه ولی ۲قلویی خیلی سخته خیلی

این سن میخوان غذای انگشتی بخورن واسه همون دیگ غذای آبکی خیلی میل ندارن

پسر من کم اشتها شده روزی چندنمونه غذا درست میکنم براش شاید بخوره اما نه......رفلاکسشم برگشته بالا میاره،چندقاشق غذا بخوره عوق میزنه همش،تجربه ای دارین؟مریض شده ینی دور از جونش؟!؟!

واقعا همه ی مشکلات منو گفتی😥😥من همین الان نهار خوردم. تا میخوابه فقط میتونم خونه رو جم کنم و غذا بذارم دیگه خودم هیچی..بعضی وقتام که شوهرم نیس مجبورم صبر کنم یک شب بخوابه بعدش برم حموم..هر کی منو میبینه میگه چرا پیر شدی.. پسر منم چندوقتیه غذا اصلا نمیخوره همه میگن مال دندونشه درست میشه..

ادم اینارو میخونه دلش خوش میشه که تنها نیست🥲
حالا برای من اینم اضافه کن‌ که وسط همه اینا با همسرمم مشکل داریم

خواهر ما مجبور به تحمل همه چیز هستیم کسی هم درک نمیکنه 💔💔

ولی عصر کاری کن برین بیرون دوتایی

پسرمن که کلا وابستم نیس انگارنه انگار

من نمیخام اصلا به گذشته فک کنم که قبلا راحت بودم نه فقط میخام سریعتر بزرگ بشه راحت بشم

عزیزم شیرتوبدوش باهاش شیربرنج و فرنی درست کن بخوره مقوی هم هست.نرم نرم که راحت ازگلوش پایین بره

سوال های مرتبط

مامان دلین مامان دلین ۱۰ ماهگی
چند روزه متوجه شدیم عروس خالم پسرش ۲ ساله نشده ۴ ماهه بارداره
البته جسه و هیکل درشت داره از منم یه ۳ یا ۴ سالی کوچیکتره از وقتی همه فهمیدن مامانمو شوهرم میگن دختر توام بزرکتر شد یکی دیگه بیار تفاوت سنیشون کمتر باشه هردوتاشونو باهم بزرگ کن قبل به دنیااومدن دلین دلم میخواس ۴ تا بچه داشته باشم ولی اینقدر ک دلین اذیتم کرده هرکی بم میگه میگم همین یکی بسه شوهرم هر گلی میخواد بزنه به سره همین یکی بزنه هرچی داره و‌نداره برا دلین باشه دلم بچه دیگه میخواد چون بچم تنهاس وقتی از صب تا شب با منه باباش ک میاد خونه یه عالم‌ذوق میکنه بااینکه همش من باهاش بازی میکنم شعر میخونم یا مامان بابام میان خونمون کلی ذوق میکنه دست میزنه دلبری میکنه براشون ولی فکرشو ک میکنم دلم میخواد بشینم گریه کنم این مدت هم یکسره خونه مامانم بودم چون تنهایی نمیتونسم از پس دلین بربیام غیر از اون صدای جیغ دلینا میاد عصبی میشم باهمه بد حرف میزنم حتی از وقتی دلین به دنیااومده فاصله رابطه نزدیکی کردنم و حسیم به شوهرم خیلی بد شده حسی به شوهرم دیگه ندارم و حتی ازش بدم اومده بااینکه خیلی کمک حالم بوده تو این مدت خونه تکونی کرده برام هرکاری ک خوشحالم کرده انجام داده با اون خستگیش هرکار گفتم انجام داده از خودش و شکمش میزنه بخاطر من خیلی کارا کرده برا ارامشم ولی دست خودم نیس خیلی وقتا باهاش بد رفتاری کردم دلم براش میسوزه اما چیکا کنم هر دفه میاد سمتم خودمو با یه چی دیگه سرگرم میکنم یا میاد بغلم میکنه حس بد دارم بش جوری ک دلم میخواد خودمو از بغلش بکشم تا میبینه دلین خوابه میگه بیا بغلم من هی میگم خستم و واقعا هم خستم حوصله ندارم دلم میخواد تنها باشم بدون دلینو شوهرم
دلم میخواد برم تور برم سفر با دوستام