۱۴ پاسخ

یا هیچی به بقیه نمیده
منو میزنه
همش میگه بغلم کن

عزيزم همشون تو اين سن همينن ،يكي بيشتر يكي كمتر،ميخوان مستقل شن بهانه گير ميشن،وقتي چيز پرت ميكنه حواسشو پرت كن،ي سبد بزار جلوتون توپ پرت كن توش ،بگو تو اين پرت ميكنيم…من هر روز انقدر گيره آووشم كه حتي وقته گريه كردنم ندارم😂مثلاً ي لحظه ميرم دستشويي اونجا واسه خودم زار ميزنم زود ميان با آووش با خنده بازي ميكتم🤣😂

عزیزم
برو پیش به مشاور کودک
باعث میشه بهت راهکار بده
اروم بشی
خیلی کمکت میکنه

صبوری کن عزیزم،دعواش نکن،ی مدت باهاش همراهی کن،کم کم از این دوران گذر میکنه

پسر من که خیلی بدتر هست.اینقدر بهانه و گریه که به دل زدن میوفته روزی چند بار .اقتضای سن شون هست ..بگذره بهتر میشن بنظرم

رو مخمه

دختر منم همینه سر همه چی درگیریم از لباس و شونه زدن تا غذا خوردن و خوابیدن و بازی کردن به نظرم طبیعیه بیشتر ببرش تو طبیعت یا جایی که بازی کنه و هم بازی داشته باشه اون فشار روانی رشد و استقلال طلبی از روی ذهنش برداشته بشه

دقیقا پسرمن
فک کنم اقتضای سنشونه
اهل پرت کردن نبود
چندوقته هرچی جلو دستش باشه پرت میکنه
همشم بهانه وگریه الکی

آره دختر منم همینجوری شده
بردمش مشاوره کودک

والع من روانی شدم از زدن و جیغ جیغاش از یه خانمی ساعت ۴ مساوره تلفنی قراره بگیرم مشاور کودکه اگه خوب بود میگم میدم شمارشو شما هم بگیر

پسر منم جدیدا خیلی لجباز شده یا هی میزنه مامان بابای منو یا لج میکنه نمیدونم چیکار کنم

بچه های من شتر مرغ شدن بازم بهانه گیرو لجبازن از بچه ۲ساله چه انتظاری داشته باشیم عاقل باشن اینجوری تمام عمرمون باید دررفت و آمد مشاور باشیم 🤣🤣

وای دقیقا پسر منم اینجوری شده به شددددددت لجباااااز
یعنی امروز دیگه دلم میخواد با سر برم تو دیوار

دخترمن همه ی مارکهای لباسشومیگه بکنم کوچیکترین نخ لباسش باشه میگه قیچی کن دیونم کرده اینقدربهانه میگیره
اقتضای سنشونه

سوال های مرتبط

مامان Roza مامان Roza ۲ سالگی
از دست شوهرم خسته شدم هرچی و به دخترم میگم نه هر کاری و میگم نه انجام نده پشت من به دخترم میگه برو انجام بده اونم جدیدا شکایت من و میکنه تا بهش میم فلان چیز خوب نیست الان وقتش نیست نمیدم میره به شوهرم میکه مامان فاان چیز و نمیده یا فلان کار و نمیزاره انجام بدم اونم بهش میگه بیا من بهت بدم یا میگه برو انجام بده
علنا من و کوچیک میکنه بچه به حرفم تره خورد نمیکنه خسته شدم از نفهمیاش خستههههههه
شب بهش میگم تو تخت جای بازی نیست بازی کردید بسه بازیای خطرناک میکنن بعد که بچه داره خوپشو پرت میکنه من عصبانی میشم چون نزدیک از تخت با مخ بیوفته پایین بچه رو بغل میکنه به من میگه پدر سگ مادر فلان بعد به بچه میگه ریه نکن بابا عیب نداره خودم هستم
بچه ام تا اخر شب از من فرار میکنه که میترسم مامان نیاد و از این حرفا
واسم مهم نیست بچه میوفته دنبالش از این که من و خراب میکنه و دارم با یه مرد نفهم بیشعور که خیر سرش مدیره و تحصیل کرده اس و ریده با این شعور و شخصیتش زندگی میکنم خسته ام خیلی خسته ام