۸ پاسخ

پسر منم دقیقا همینه ولی یکی دوبار مامان بزرگش رفت خونه مامانش و یکی دوهفته بین اقوامش موند دیگه وابستگی پسرم بهش کم شد جوری که الان شاید هفته ایی بره ۱۰دقیقه بمونه قبلا میرفت صبحانشو اونجا میخورد و حتی میخوابید شب اگه میخواستم بیارم گریه جیغ که نمیخوام

کار شما اشتباه از اول اجازه دادی بره پایین
مگه میشه بچه از صبح بیدار میشه بره پایین
اون خانم هم سخته براش نگهداری بچه تو این سن
بنظرم کوتاه نیا به مدت خودت سرگرمش کن تا از سرش بیفته

نزار هر روز بره .بزار این عادت از سرش بیوفته

ما هم داخل ی ساختمون هستیم پسر منم همیشه میگه برم ولی ما نمیزاریم گاهی انقدر صدا میزنه ک بیان ببرنش .باهاش حرف بزن خواست بره بگو رفتن بیرون نیستن به مادرشوهرت بگو اومد در رو باز نکنه ی چند روز اینجوری باشه دیگه بیخیال میشه

منم همینطوربودم چندروزی عادتش دادم نذاشتم از صبح که بیدارمیشد بره میگفتم خونه نییست رفته بیرون الان تا بیدارمیشه میپرسه مامانجون خونه یارفته بیرون

دختر منم همین طوره البته من کنار مامانم هستم از صبح میره ظهر می خواد بره شب وقت خواب میخواد بره فقط کامل مطمعن بشه مامانم خدابید میاد خونه خودمم همش میگم مامانم اذیت میشه نرو ولی مامانم میگه بیشتر اوقات اونجا میشینه جلو تلویزیون یا یک گوشه با خودش بازی میکنه اذیت نمیکنه درحال تو خونه خودمون حاضر نیست یک دقیقه بشینه .

ببر پارک یا تو خونه بازی کن سرگرمش کن در مقابل رفتارش صبور باشید و کوتاه نیاید تا عادت از سرش بیفته اینجوری هم بچه بد عادت میشه هم شاید اون بنده خدا سختش باشه هر روز نوه ش میره خونه ش

بگو اگه داد بزنی دیگه نمیتونی بری پیشش و اگه تکرار کرد نذار بره رو حرفت باش

سوال های مرتبط

مامان ناز دخترم مامان ناز دخترم ۲ سالگی
دخترم از دختر همسایه ویروس گرفته
هفته پیش اومد خونمون اونقد بد سرفه میکرد انگار جیگرش میخواست دربیاد
اونم تو صورت دخترم فرستادم خونشون که فلانی عزیزم برو ماسک بزن بیا به دخترمم ماسک زدم که بلکه مامان نفهمش حالیش بشه چن باری هم ردش کردم رفت خونشون .فرداش مامانش تو کوچه دیدتم گفت دخترم سرما نخورده هااااا خیلی وقته عفونت کرده ها حتی گوشمم درد میکنه.گفتم ببرش دکتر تو رو دربایسی موند بردش خلاصه دکترآمپولش زده بودش براش.
از پریروز صب دخترم سرفه میکنه یهویی بدون هیچ علایم قبلی
بعدشم تند تب کرد وداغ شد بدنش از بچه اون خانومه گرفته بردمش دکتر گف ویروسه...حالا به طرف گفتم پشت تلفن که از شما مریضی گرفتیم دخترم خیلییی بد حاله دوسه روزه اصلا انگار دوهزاریش نیافتاد بلافاصله باز دختره رو فرستاد خونمون با هزار بهونه فرستادم رفتم باز دوباره اومد یعنی روزی نیست که این بخدا حداقلش سه چهار بار نیاد خونمون دیگه روم نمیشه دستشو بگیرم بندازمش بیرون یا در و باز. نکنم از من خجالت میکشم اون مادرش نه..میفرسته پیش ما خودش تو خونه مشغول درآمدشه .همسرمم بدش میاد حتی موقعی اون از سرکارمیادش بازم مادره دختررو صدا نمیکنه .توروخدا بگید چجوری بگم نفرسته دیگه .بچمم باهاش بازی نمیکنه بیشتر لجش میده اومدنی
دیگه از دست اینا دیونه شدم راحت نیستم توخونم خودم رو دادم 😭
مامان مهراد مامان مهراد ۳ سالگی
مامانا سلام. دلم برای گهواره تنگ شده بود گفتم یه عرض سلامی کنم. چطورید؟ خوبید همگی؟ چه خبرا؟؟
از فردا باید برگردیم به تنظیمات کارخونه. من که اصلا آمادگیشو ندارم دوباره هرروز درگیر بهانه گیری های بچه باشم. پسرم دائم دست آدم رو میگیره و بلند می‌کنه و یه چیزی میخواد. جدیدا هم اگه چیزی بهش ندیدم پاشو می‌زنه زمین یا گریه میکنه یا ما رو میزنه. این رفتارش خیلی زیاد شده. جایی هم که میریم با دختر خواهرشوهرم نمی‌سازه و هی میره سراغش یه انگولکی میکنه و اونم صداش درمیاد.
خلاصه اصلا حوصله این کاراشو ندارم و دیگه نمیدونم چطور میشه این موضوع رو حل کرد. شما هیچوقت با مشاور یا روانشناس مشورت کردین؟ من قبلا که صحبت کردم میگفت وقتی بچه به حرف بیاد این رفتاراش کم میشه و می‌گفت باید باهاش بازی کنی و زیاد باهاش حرف بزنی.
توی این ایام ماه رمضون و تعطیلات خیلیی کم باهاش بازی کردم شاید به خاطر اون باشه. نمیدونم!
چقدر وقتی کوچیک بودن راحت‌تر بود. حداقل دوسه بار تو روز می‌خوابیدن یه نفسی می‌کشیدیم.
خلاصه بهتون بگم که نمیدونم چطوری باید سختی بچه داری رو کم کرد. واقعا هر روزش پر از چالش های فراوونه.