۱۷ پاسخ

کلا شیرتو بگیر خلاص کن هم خودتو هم بچت غذاش بهتر میشه و گرنه شبا ترک نمیکنن

عزیز برو خونه کسی ک بچه باشه اونجوری کمتر اذیت میشه
من خونه جاریم تو باغه وقتی میریم اونجا هانا خیلیی کم شیر میخوره و همشش تو باغ بازی میکنه یا با پسرعموهاش سرشش گرمه
برای از شیر گرفتنشم میخوام ۱ هفته ای برم خونه شون مهر ان شالله
ب نظرم بتونی بری ی جایی ک حواسش پرت باشه خیلی خوبه

پسرمن اصن اذیت نکرد واسه ازشیرگرفتنش 1ساله بود شیرخشک وقطع کردم شیرگاو دادم بهش ی چن روزبعدشم دیگ ندادم اصن اونجوری نبودک بهونه بیاره الان بهش میدم شیرگاو ولی بالیوان مثلا صبحافقد به بستونکش خیلی وابستست اونو باید یجوری بگیرمش دیگ

گلم یهو نمیشه ک قط کنی آروم آروم قط کن بیدار ک شد اول آب بده بهش سعی کن بخابه نخابید ی شیر خشک زیاد بده بعد خابید پاشد دوباره آب بده بهش هی اینجوری آبو جایگزین شیر کن

چند کیلو هست کوچولوت؟

خوابش مثل قبله فرقی نکرده ، اتفاقا همون تعدادی که برا شیر شب بیدار میشد شبا بیدار میشه و آب میدم بهش ، نزدیکای صبح هم بیدار میشه باید راهش ببرم تو بغلم تا دوباره بخوابه، من از یکماه پیش شروع کردم الان هنوز یک هفته ست که شیر شب رو کامل قطع کردم

دور از جونش مگه موقع مریضی هاش و شب بیداری ها کسی کمکت میکرد ؟ منم تنها بودم گفتم اینم مثل همون موقع ها ، از پسش بر میای ، به سلامت خودت و دندونای نی نی ت فکر کن

وااای منم میخوام از شیر بگیرم ولی همش میگم گناه داره زود دلم به رحم میاد
حالا بچه من در طول روز نمیخوره یه بار شب میخوره یه بار دم صبح تو خواب خیلی کم پیش میاد ظهرا قبل خواب بخوره
نهایتش روزی دو یا سه باره
استرس دارم خیلی نمیدونم چیکار کنم

ان شاالله برا کوچولوی شما هم راحت بگذره ، تدریجی بگیر برا خودت هم راحتتره ، ولی در طی روز حسابی سیرش کن و آب هم زیاد بده ، من در روز 3 وعده یا گاهی 4 وعده غذا میدادم و 3 وعده میان‌وعده حالا یا میوه یا بیسکوئیت یا خرما یا آجیل یا پفیلا

منم شرایطم مثل شماست همسرم شبا میاد و صبح زود میره و خوابه و کمک نمیکنه خیلی کم کمک میکنه

از این شیر پاکتی نی دار ها دوست داره براش اونا گرفتم میدادم میخورد ، بعد یک هفته شیر قبل خواب هم حذف شد و فقط نصفه شب میدادم ، دیگه کم کم همون نصف شب هم ندادم. الانم بیدار میشه آب میدم بهش یا باید پاشیم تو بغل راه ببرمش تا دوباره بخوابه

بعد برای خواب روز چند روز پشت سر هم با کالسکه میرفتیم بیرون تو کالسکه خوابش می‌برد، بعد که دیگه شیر روز رو کامل قطع کردم ، براش شبا قبل خواب کتاب داستان میخوندم و سعی می‌کردم حواسش از شیر خوردن قبل خواب پرت بشه و خسته بشه ، از آخر هم بغلش میکردم و میگفتم سرتو بزار رو شونه م تا برات لالایی بخونم ، دو شب اول خیلی سخت می‌خوابید و گریه میکرد

من یکماه پیش شروع کردم ، یک هفته شیر روز رو کم کردم اما نه یهویی، وعده هاش رو کم کردم اصلا هم نگفتم نمیشه و نداریم و چسب و اینا هم نزدم ، فقط حواسش رو پرت کردم و لباس پوشیده تنم بود ، تو اون یک هفته فقط قبل خواب شیر دادمش چون بچه ی منم فقط با سینه می‌خوابید.

من یهویی ورداشتم از صبح زود گرفتم که تا شب یکم بهتر شه

کم کم باید از شیر بگیریش ،یهویی واقعا ظلمه،

عزیزم همینه باید صبر وتحمل داشته باشی وگرنه تا ۲۰ سالگی باید شیر بده کمش تا یک هفته همین‌گریه کردن وبی قراری رو داره فقط باباش میتونه بخوابونش چون خودت بو شیر میدی بیشتر اذیتومیشه بغلت

منم یک هفته اس درگیرم خداروشکر دیشب دیگ خوابید
یدفعه نمیشه ندی شب اول شیر خشک رقیق کن شب دوم رقیق تر شب سوم خیلی رقیق شب چهارم آب ولرم و تموم

سوال های مرتبط

مامان جوجه‍ طلآیی🐣 مامان جوجه‍ طلآیی🐣 ۲ سالگی
دیشب یکی از سخت‌ترین شب‌های بچه‌داری رو گذروندم.
چند شبه آرادو از شیر شب گرفتم و دیگه هم تابش نمی‌دم و دارم بهش یاد می‌دم خودش بخوابه. ولی دیشب… با اینکه پنج شب از شروع این روند گذشته بود، فوق‌العاده بی‌قرار بود.
هر نیم ساعت با گریه شدید بیدار می‌شد و شیر می‌خواست. وقتی می‌دید خبری از شیر نیست، خودش رو به در می‌کوبید که باز کنم و بره بیرون. وقتی منصرفش می‌کردم، آب می‌خواست و وقتی لیوان آب رو می‌دادم، روی من می‌ریخت و جیغ می‌زد.

ساعت شش صبح از شدت بی‌خوابی و خستگی دیگه نتونستم تحمل کنم و سرش داد زدم 😔😭
خدایا خیلی خسته‌ام… کاش مامانم کنارم بود که اینجور شب‌ها کمکم کنه.
ولی راه دوره و من تنها موندم. شوهرمم صبح باید می‌رفت سرکار، مجبورش کردم بره اتاق دیگه بخوابه چون بی‌خوابی براش خطرناکه؛ یه اشتباه کوچیک تو کارش می‌تونه جون آدما رو به خطر بندازه.

دست تنها بودم و خسته.
نمی‌دونم این روزا کی تموم میشه…
نمی‌دونم گریه‌های آراد از دندون بود، از دل‌درد یا چیز دیگه. فقط می‌دونم خیلی بی‌قرار بود بچم.

اینجور وقتا هول می‌کنم، نمی‌دونم باید چیکار کنم. حس می‌کنم خیلی بی‌تجربه‌م و یه مامان بد. خیلی خودمو باختم، خیلی… 😔
گاهی حتی به این فکر می‌کنم که کاش بچه نمی‌آوردم که حالا هم من و هم آراد این همه زجر بکشیم.