۴ پاسخ

یه فرمی بهداشت بهم داد این چیزا که گفتید توش بود گفت تا یه سال باید انجام بده

خیلی زوده برای این چیزا. به مرور که کلمات بیشتر یاد بگیره اونا هم تکرار میکنه. الان چون فقط بلده بگه بابا برای همین مدام تکرارش میکنه

حالا خیلی زوده من پسرم الان بهش میگم بیا ممه میاد سینه امو نشونش میدم میاد یا میگم بیا غذا بدم به به بدم کاسه رو دستم میبینه میاد

خیلی عجله میکنی خودش یواش یواش میفهمع

سوال های مرتبط

مامان ویهان و هامین💙 مامان ویهان و هامین💙 ۹ ماهگی
خانمایی که بچه بالای دو سال دارن ممنون میشم بخونن و کمکم کنن
ویهان ۲ سال و ۴ ماهشه و خیلی کم حرف میزنه چون کارتون میبینه بعضی چیزا رو انگلیسی و بعضی رو فارسی میگه هر کلمه ای که بگیم رو تکرار میکنه آمل جلمه فقط میگه باز کن‌ مثلا بخواد بریم بیرون هنوز میگه دردر یا میگه آب یا غذا بخواد میگه نام نام ولی شعرهارو بلده من که براش میخونم آخر شعر ها رو خودش میگه مثلا میگم‌ یه روز یه آقا اون میگه(خرگوشه)رسید به یه بچه(موشه)تقریبا هر شعری که تا الان براش خوندم و لالایی های رو در این حد بلده رنگ ها و حیوانات و میوه ها رو کامل میشناسه و تا ۲۰ به انگلیسی و فارسی میشماره هر چیزی هم که بخواد فقط کلمه میگه مثلا میگه موتور ماشین اسب مداد این ار حرف زدنش
مشکل اصلیم اینه که یه سری چیزها رو متوجه نمیشه مثلا بهش میگم گوشیم رو میزه بیارش دو رو برش رو نگاه میکنه میدونه گوشی چیه و کدوم مال منه اما نمیدونه میز کجاست یا بهش بگم توپت زیر مبله متوجه نمیشه مثلا بهش بگم بشین یه چیزی واست بیارم متوجه نمیشه و خیلی چیزهای دیگه
در صورتی که میبینم بچه های همسرش ازشون میخوان اسباب بازیهاشون رو جمع کنن و متوجه میشن و انجام میدن ولی پسرم هر چی بهش یاد میدم که وقتی پی پی کرده بهم بگه نمیگه ازش میپرسم دستشویی کردی؟نه آره میگه نه نه کلا واسه هیچی آره و نه نمیگه
شوهرم میگه الکی نگرانی و امروز یکم راجع به این موضوع بحث کردیم میگه الکی رو بچه عیب نزار
میخوام ببرمش گفتار درمان نظر شما این چیزهایی که گفتم طبیعیه؟
مامان هانا🎀 مامان هانا🎀 ۱۱ ماهگی
خستم خیلی زیاد خوابم میاد ولی از بس فکرو خیال تو سرمه نمیتونم بخوابم خستم از بس ب این فکر کردم چرا بابای دخترم حتی سراغی ازدخترم نمیگیره اونم تو این شرایط که باید کنارش میبود حتی روم نمیشه ب مامانم بگم مامان هانا فلان چیز رو نداره مامان هانا امروز میوه نخورد با اینکه مامانم همیشه حواسش به هانا هست ولی وقتی یچیزی تموم میشه واقعا روم نمیشه بگم مامان تموم شد دوباره بخر
دیروز که پوشک هانا تموم شده بود روم نمیشد بگم مامان پوشک نداره هانا خودم رفتم کهنه گرفتم براش وقتی اومدم خونه اینقدر با من دعوا کرد که چرا بهم نگفتی نمیدونم غصه چیرو بخورم دخترم حتی یدونه عکس با باباش نداره و باباش هرچقدر دلش بخواد با برادرزادش عکس داره واقعا چرا مردا بعد بچه‌دارشدن عوض میشن چرا با بچه‌ی خودش اینکارو میکنه خستم از بس بهش فکر کردم دارم ب این فکر میکنم وقتی هانا بزرگ شد جوابش رو چی بدم بگم باباش کجاست
خدایا خودت کمکم کن یه راهی نشونم بده
خدایا یا هانارو واقعا بی پدر کن حداقل دخترم حسرت نکشه بگه بابام زنده هست و نیست
خدایا من راضی نیستم بچم با حسرت بزرگ بشه کاش یه راهی جلوم بذاری
نمیتونم از دخترم دل بکنم نمیخوام بچم با افسوس و حسرت بزرگ بشه حسرت داشتن خانواده با وجود اینکه خانواده داره 😔😔