۸ پاسخ

صبح ۱۰اینا پاشدیم گفت پلو خورشت میخواد آخه مامانم دیشب براش تو ظرف غذای مورد علاقه ش پلو خورشت ریخت داد بیاره خونه🤭به عشق همون غذا شو خورد.من رفتم بادمجون سرخ کنم اون با خودش سرگرم بود.یکم با قاشق چنگال بازی کرد یکم گفت اونو بیار پایین اونو بیار برام.
یکم با قیچی و کاغذ ور رفت دیگه ۱۲و نیم به بعد آماده شد رفت مهد.

از صبح همش پایین خونه مادرشوهر بوده 😐

۸.۳۰ بلند شدم رفتم پیاده روی تا ۱۰ برگشتم پسرم از خواب بیدار شده بود پیش باباش میزارمش دیگه تا ۱۱ صبحونه خوردیم یه مقدار تلویزیون دید خودمم ۱۲ تا ۱۲.۳۰ ورزشمو کردم بعدم از خونه اومدیم بیرون خونه مامانم ناهار خوردیم تا عصرم اگه وقت بشه بریم یه دوری بزنیم

صبح صبحانه دادم بعد بازی کرد حمومش دادم. دیگه با باباش رفته. بیرون. باباش اومد خونه. پسرم رفته خونه دوست باباش هنوزم نیومده ناهارم اونجا بوده به احتمال تا شب اونجاست

از صبح صبحانه خورد تلویزیون دید بعد رفت بیرون بامامانم برگشت یکم خاله بازی کرد ناهار خورده
الانم داره شن بازی میکنه
کلی هم غر زده و ناله کرده و بهونه گرفته
واسه همه چی میزنه زیر گریه
چرا گوشت غذام تموم شد
چرا اینجوری شد
چرا اونجوری شد 😫

امروز چون امتحان داشتم از وقتی چشم باز کردم درس خوندم بعد هم رفتم امتحان دادم
پسرمم با باباش رفت پارک
اومدیم خونه ناهار خوردیم الان هم خوابه
من موندم و یه خونه ی به شدتتتتت ترکیده 😁جمع و جور کنم پسرم که بیدار شد بازی کنیم

به سختی روزارو میگذرونم .صبح یه سری کتاب خوندیم با هم .صبحانه خورد بردمش تو پارکینگ من ماشینو تمیز میکردم اون با ماشینش بازی می‌کرد تو پارکینگ. بردمش بیرون خوراکی گرفتم باز اومدیم تو حیاط با هم توت چیدیم و... باز رفتیم بیرون خرید خونه انجام دادم اومدم نهار درست کردم اونم تلوزیون دید .از وقتی وقت تلوزیون تموم شد تا الان داره گریه میکنه و بهانه جویی میکنه
واقعا دیگه گذراندن روز سخته واسم

سلام 9 پاشدیم، یکساعت و نیم تلویزیون دید در همین حین من کارامو کردم، تلویزیون خاموش کردم باهام و با خودش بازی کردیم منتظره باباش بیاد گوشیو بهش بده😐

سوال های مرتبط