۸ پاسخ

سلام خوبی بچت جایی می‌بری اذیت نمیده؟ من دیروز بردم جشن خیلی اذیت شدم پارک هم همش بدو بدو میکنه خسته میشم خیلی زیاد

انشاءالله دخترم خوب شه تا شب ببرمش جشن

من دخترم دیشب برم ترقه زدن هوای اینفدر گریه کرد که زود اوردمش خونه خیلی میترسه

من هر روز روری یکساعت میبرمش پارک ،دیروز داخل پارک جشن بود دیدم با تعجب نگاه می‌کرد بعد اش رشته آوردن پخش کردن در کمال ناباوری دیدم نشست اش خورد چون همه بچه ها ‌و مامانا داشتن میخوردن اونحا گفتم ای داد تنها ک سر غذا خوردن اذیت میکنه

آفرین به شما انرژی مثبت گرفتم

چیکارمیکنن توجشن؟؟ جشن چیه

شنبه مگه نیست عید غدیر

عیدشما هم مبارک
التماس دعا
چشم
مهمونی ۱۰ کیلومتری میبرمش

سوال های مرتبط

مامان ♥️ امیرشایان ♥️ مامان ♥️ امیرشایان ♥️ ۱ سالگی
صبحانه امیر شایانم : فرنی خرما بامغزیجات آسیاب شده.
همیشه تو تصورات خودم میدیدم بچه دار که بشم خب از یه سنی به بعد که بزرگتر شد و صبح ها برای صبحونه لقمه های کوچولو درست میکنم میدم دستش میخوره بازی میکنیم قدم می‌زنیم پارک میبرمش تو خونه صدای شیطونی کردنش بازی کردنش خنده هاش حرف زدناش مامان گفتنش
آخ مامان گفتنش اینقدر دلم میخواد بدونم امیرشایان صداش چجوریه چرا باید کلمه مامان گفتن رو فقط من بیمارستان رفتنی از زبون پرستارا بشنوم که همشون به من میگن مامان 🥺 ، امیر شایان که بستری شده بود صدام میکردن مامان بچه رو آماده کن بیا بریم اکو بگیریم ازش 🥺😓😥
خیلی دلم برای خودم و همسرم میسوزه ما به ناحق بی گناه گرفتار این بلا شدیم این بلارو اصلا خدا سرما نیاورد برعکس خدا خیلی دوستمون داره معجزه هاش رو بهم نشون داده بارها پسرم رو از دم مرگ نجات داده بارها پسرم تا مرگ رفت و برگشت اون شفای کامل دست خداست 🙏😭
بابا ، میگن پسر عصای دست باباس اما همسر من باید عصای پسرم بشه همسرمن خیلی حفظ ظاهر می‌کنه اما تو خلوت خودش گریه می‌کنه غصه میخوره و خیلی این عذابه برام همیشه با بچه های کوچک‌ بازی می‌کنه می‌خنده حرف میزنه، و غصه میخورم و تو دلم میگم الان تو باید با پسر خودت بازی میکردی الان باید پسرت رو می‌بردی پارک بیرون ، وقتی بیرون میریم البته بیرون که برای گردش نمیریم همون بیمارستان دکتری میریم و گاهی همسرم باهام میاد وقتی یه پدر و پسری از جلوی ما میان می‌گذرن من همسرمو میبینم که چشماش پر میشه میبینم که این حسرت تو دلش هست و تو تصورات خودم پسرم رو با باباش میبینم که میرن بیرون بازی میکنن میره براش خوراکی می‌خره باهم قدم میزنن پارک می‌بردش حسرت تمام این چیزها تاابد تو قلب من و همسرم میمونه 🖤