۱۴ پاسخ

من میگم زلزله نیست که بخوای بری بیرون سرت نریزه اوار. جنگه موشک اگه قرار باشه بزنه خونه و بیرون نداره هرجایی احتمال داره بخوره بهت.

همه جا دارن موشک میزنن کجا میخوای بری .فقط میتونم پناه ببرم ب خدا .همین .

خ.اهشا‌ نگین استرس نده...بهترین کار بنظر من اماده‌باش بودنه....

منم جمع کردم وسایل دو تا ساک کوچیک به شدت هم استرس دارم ن برا خودما فقط برا دخترم استرس دارم

اگ موشک بزنه ب نظرم آدم تو اوج استرس وترس یادش میمونه وسیله ای باخودش ببره وقتی موشک همه جارو باخاک یکسان میکنه

سرعت موشک به ماشین و پیاده روی ما نمیرسه که بخوایم تو خیابون امن باشیم
فقط دعا کنبم

خدارحم کنه

واااای خدا چقدر استرس میدید به آدم به اندازه کافی استرس دارین خدابه دادمون برسه

همیت الان داره صدا میاد

منظورت پایگاه امام علیه

اخه موشک بزنن مگه زنده میمونیم که ساک ورداریم 🤦‍♀️🤣

خوب کادی کردی عزیزم منم میرم وسایلامو اماده بزارم احتیاط شرط عقله

نه عزیزم کجابریم

کجا میخوای بری
منم ببر😂😁

سوال های مرتبط

مامان جوجه طلا مامان جوجه طلا ۱ سالگی
چون این روزا دارم زیاد تاپیک میبینم که مامانا سوال میکنن چطور بچه رو از شیر بگیریم یا شما چطور گرفتین گفتم تجربه خودمو براتون بزارم
اول اینو بگم که من فقط حدود ۲۵ روز شیر خودمو دادم و بعدش شیرخشک دادم پس تجربه‌ای که میزارم درباره شیشه و شیرخشک
دوم اینکه من دور و برم خیلی بچه بوده و همیشه حواسم به بچه‌ها و چالشایی که مامانا داشتن بوده و برای خودم الگو برداری کرده بودم که حواسم باشه
مثلا دیدم که بچه رو از شیر گرفتن ولی بچه مثلا ۵-۶ سالشه هنوز داره از شیشه آب میخوره یا شیر شب از شیشه می‌خوره😑
سر همینا من بشدت حواسم بود که دخترمو اصلا به شیشه یا پستونک وابسته نکنم
برای همین هرموقع تا شیر میدادم فوری شیشه رو از دم دستش برمی‌داشتم، یا هیچوقت آب و اینا توی شیشه بهش ندادم و از لیوان و نی استفاده کردم

۱۵ ماهگی چون دخترم دیگه ۱۶ تا دندون داشت و طبق چکاب یکسالگیش سطح آهن و کلسیمش بالا بود و غذا خوردنشم خوب بود تصمیم گرفتم هم از پستونک بگیرمش هم شیر
تجربه پستونک رو بعدا تو تاپیک جدا میزارم
ولی شیر رو چجوری قطع کردم...

تاپیک دیگه میزارم
مامان زینب👧🏻وحسین👶 مامان زینب👧🏻وحسین👶 ۱ سالگی
بعد از یه غیبت طولانی سلام😊
خوبید دوستان؟؟
امیدوارم سال خوبی رو شروع کرده باشید و تا آخرش هم براتون بهترین ها رقم بخوره 🥰
دیر اومدم ولی دست پُر اومدم!!
دوستان، اومدم تجربه خودم از چالش های اختلاف سنی ۲ سال و نیم بین فرزندان رو بگم😃
درسته که من این یک سال و نیم دست تنها با وجود دوتا بچه کوچیک که هرکدوم نیازهای جداگانه دارن و هیچکدوم حرف متوجه نمیشدن و من نمیتونستم هیچکدومشونو قانع کنم که اون لحظه از خواسته شون کوتاه بیان!! و گاهی همزمان دوتایی شروع میکردن به بهانه گیری و غرغر و گریه و... و گاهی خود من هم همراه اونا گریه کردم، حرررررص خوردم، معده درد گرفتم، موهام سفید شد...
خلاصه خیییییییییلی اذیت شدم خیلی!
ولی میخوام این نوید رو بدم به کسایی که شاید الان تو شرایط یک سال پیش من باشن و تحت فشارهای زیادی باشن، ولی میخوام بگم امیدوار باشین که جدا از هرچی حرف شعاری هست اینا بزرگ میشن و همبازی های خیلی خوبی باهم میشن(البته اگه دعواهاشونو نادیده بگیریم🙈)
ولی خب شیرینی هاشم خیلی زیاده از حق نگذریم😜
خلاصه که امیدوار باشید، همین دیگه روز و روزگارتون خوش!😊🌱