بچه‌ای دختر خالم خیلی بی ادبن
یبار خالم اینا داشتن به پسرش میگفتن دوست داری نیلا رو عروس کنی و این حرفا
پسرشم گف اره میبرمش کافی شاپ براش گل میخرم کادو میخرم با ماشین میرم دنبالش بوسش میکنم اونجاشو میخورم 🤦🏻‍♀️😂
این بگذره که از اون موقعه شوهرم میگ اون پسره بی ادبه اولن نرو میریم نزار نیلا بره پیششون
چن‌روز پیش رفته بودیم باغ اینام بودن پوشک دخترشو باز کرد پوشک نیلام باز بود یه شورت تنش بود ولی نوه خالم لباسش عروسکی بود همینجوری لخت لخت موند نزاشت شلوار تنش کنن
همه نشسته بودیم دخترش با نیلا بازی میکرد یه دونه هویچ ماژیک فسفری نیلا باهاش بازی می‌کنه دستش بود برد بکنه تو جای خصوصیش ک یهو دیدم و جیغ کشیدم گفتم نعععع ععع نکن بد مامانش خندید گفت هاااا این هرچی میبنع میخاد بزاره اونجاش
از اون روزه شوهرم میگ کلن اونجا نرو نمیخاد بری نیلارو ببری
از بچه‌اش کارای زشتو یاد میگیره
حالا دختر خالمم از دیروزع همش زنگ‌ میزنه میگه بیا اینجا ک‌ بیا اینجا میگم باشه و نمیرم. الان پیام داده شب میام دنبالت
چیکار کنم ب شوهرم چی بگم الان😑😑

۲۳ پاسخ

یا خدا باورم نمیشه اینجور مادرایی وجود دارن مگه میشه؟؟؟؟؟؟
اگر سلامت روان دخترت مهمه نرو اصلا اسم همچین آدمایی رو به زبون نمیارم من چه قدر بی شخصیت و بی ادب اخه

شوهرت حق داره نباید هم بری
بچه هست ذهنش شبیه کامپیوتره یاد میگیره
رک بهش بگو شوهرم اجازه نمیده

بگو بچت کاره زشت میکنه شوهرم خوشش نمیاد باهات رفت و امد کنم

حتما مامان و باباشون رعایت نکرده😑

وایییی یا خدا باورم نمیشه
من جای شما بودم حقیقت رو به دختر خالم میگفتم که شوهرم دیده بچه هات چ رفتارهایی میکنن اجازه نمیده دیگه باهات رفت و آمد کنم بنداز گردن شوهرت و خودت و راحت کن دختر خالت هم می‌فهمه که چقدر شوهرت به تربیت بچه اهمیت میده بچه ت از همه چیز تو دنیا مهمتره بچه های این الان که بچه هستن اینن بزرگ بشن چی میشن حتما باهاش کلا قطع رابطه کن بچه ها زود یاد میگیرن

نميخواد بگي شوهرم اجازه نميده رک بگو بچه هات شيطونن ميترسم دخترم ياد بگيره نميتونم يا الکي بگو جايي دعوتم

اصلا اصلا نرو به دختر خالم بگو. شوهرم رو تربیت و رفتار بچه حساسه این‌چیزارو دیده گفته نمیخوام بری

فقط همینقدر میگم که نسبت به رفتاراشون تازه شوهرت خیلی خوب واکنش نشون داد😐یعنی اگه شوهر من بود بااین حجم از حساسیتش یا همونجا با رفتارش بهشون میفهموند تربیت بچه اشون داغووونه یا کلا قطع ارتباط بودیم الان😂من خودمم البته خیلی حساسم....

وای پسر سه ساله چه میدونه این حرفا رو معلومه پدر مادرشون جلوشون هیچی رعایت نمیکننپ

بنظر من ک شوهرت واقعا حق داره روان دخترت و تربیتش از ناراحت شدن دخترخالت خییییلی مهم تره اصلا ترو اگه هم گف چرا نمیای خیلی رک حرفتو بزن و نرو

چی بگم انداره امنیت و آرامش دخترت و شوهرت از همه چیز مهم تر
این سری زنگ زد بگو نمیام و دیگه هم باهام ارتباط نگیر

بنظرم ب حرف شوهرت گوش بده اینجورجاها بچه رو نبری بهتره چون از الان ب بعد همه چیزو یاد میگیرن

عزیزم تربیت بچت خیلی مهم تر از دختر خالته راستشو بگو بهش بگو همسرم ناراحته دوس نداره دخترم با این روش بزرگ بشه چرا نمیگی چون ناراحت میشه خب بشه

بچه تون مهمتر از دختر خالتون هست یاد می گیره بخواهی ترک عادتش بدی خیلی سخته به آینده دخترتون اهمیت بدین

عزیزم نرو واقعا چ کارا زشتی میکنه .بعد اگ دخترت یاد گرفت شوهرت از چشم تو میبینه ک بردیش تو این جمع .الان بهش بگو برام داره مهمان میاد نرو یا بچه رو نبر اصلا

چند بار بهونه بیار نرو دیگه خودش میفهمه

وای اصلا خوشم نیومد واقعا نرو اگرم رفتی دخترتو نبر بده به مامانا

یا خدا ینی چییییی....من باشم دیگه عمرا باهاشون رفت امد نمیکنم والا اینا خطرناکن😐

دختر من وقتی ازاد بزارمش یه سال و ده ماهشه هرچی دم دست دستش بیاد میزاره اونجاش از روی کنجکاویه سرشون نمیشه به این موضوع چون نمیتونه نگاش کنه هم دست میزاره تعجب میکنه تند لباس میپوشم تنش دیگه کار نداره یادش میره

چقدر بی حیا هستن نرو بابا هرچی شوهرت میگ گوش کن به بهونه ای بیار

بگو شوهرم نمیزاره تو این شرایط با کسی برم بیرون

وا🙄🙄🙄🙄🙄🙄🙄🙄🙄

بچه هاتون چندسالشونه؟

سوال های مرتبط

مامان دلین مامان دلین ۱۳ ماهگی
چند روزه متوجه شدیم عروس خالم پسرش ۲ ساله نشده ۴ ماهه بارداره
البته جسه و هیکل درشت داره از منم یه ۳ یا ۴ سالی کوچیکتره از وقتی همه فهمیدن مامانمو شوهرم میگن دختر توام بزرکتر شد یکی دیگه بیار تفاوت سنیشون کمتر باشه هردوتاشونو باهم بزرگ کن قبل به دنیااومدن دلین دلم میخواس ۴ تا بچه داشته باشم ولی اینقدر ک دلین اذیتم کرده هرکی بم میگه میگم همین یکی بسه شوهرم هر گلی میخواد بزنه به سره همین یکی بزنه هرچی داره و‌نداره برا دلین باشه دلم بچه دیگه میخواد چون بچم تنهاس وقتی از صب تا شب با منه باباش ک میاد خونه یه عالم‌ذوق میکنه بااینکه همش من باهاش بازی میکنم شعر میخونم یا مامان بابام میان خونمون کلی ذوق میکنه دست میزنه دلبری میکنه براشون ولی فکرشو ک میکنم دلم میخواد بشینم گریه کنم این مدت هم یکسره خونه مامانم بودم چون تنهایی نمیتونسم از پس دلین بربیام غیر از اون صدای جیغ دلینا میاد عصبی میشم باهمه بد حرف میزنم حتی از وقتی دلین به دنیااومده فاصله رابطه نزدیکی کردنم و حسیم به شوهرم خیلی بد شده حسی به شوهرم دیگه ندارم و حتی ازش بدم اومده بااینکه خیلی کمک حالم بوده تو این مدت خونه تکونی کرده برام هرکاری ک خوشحالم کرده انجام داده با اون خستگیش هرکار گفتم انجام داده از خودش و شکمش میزنه بخاطر من خیلی کارا کرده برا ارامشم ولی دست خودم نیس خیلی وقتا باهاش بد رفتاری کردم دلم براش میسوزه اما چیکا کنم هر دفه میاد سمتم خودمو با یه چی دیگه سرگرم میکنم یا میاد بغلم میکنه حس بد دارم بش جوری ک دلم میخواد خودمو از بغلش بکشم تا میبینه دلین خوابه میگه بیا بغلم من هی میگم خستم و واقعا هم خستم حوصله ندارم دلم میخواد تنها باشم بدون دلینو شوهرم
دلم میخواد برم تور برم سفر با دوستام