۸ پاسخ

آخي مبارك باشه بسلامتي😍 اين برچسب هاي اتاقش رو از كجا گرفتي عزيزم؟ پيج دارن؟

خیلی مبارکه😍انشالله به سلامتی

میگم شما چجوری شوهراتون اجازه میدن برین خونه مامانتون استراحت من ۲ ماهه استراحت مطلق بقول خودم شوهرم اوردم خونه مامان خودش
والله تا میتونم کمکش میدم
ولی خونه مامان خودم بودم ابم نمیخوردم خودشون میاوردن
خیلی اذیت میشم نمیدونم خدا چرا منو نمیبینه و از درد کشیدنم خوشش میاد ۱۰ ساله زجر میکشم😞😞😞

مبارک باشه گلم

مبارکش باشه

مبارکه عزیزم ان شاالله بسلامتی زایمان کنی و نی نی رو بغل بگیری

به سلامتی گلم❤😍

عزیززززم
مبارکش بسلامتی دنیا بیاد
منم رو پسرم عاشق خرس شدم

سوال های مرتبط

مامان آرِن 💙 مامان آرِن 💙 ۱ ماهگی
بعد بی حسی ک 3یا4امپول زدن ب کمرم ک دقیقش یادم نیست پاهام شروع شد ب گرم شدن و منو خوابوندن و عمل شروع شد و یکم حالت تهوع داشتم ک دکتر بیهوشی مهربون برام ی امپول تو سرم زد ک حالت تهوعم از بین رفت
من کلا دعام این بود پسرم سالم باشه ک خدا امانتش و سلامت ب دستم رسوند..بعد حدود یک ربع صدای پسر قشنگم و شنیدم و هیچ حسی نداشتم تا دکتر بخیه کرد و رفت بعدشم تماس پوستی با نی نی نازم...دوبار ماساژ رحمی انجام شد تو اتاق عمل...بعدش منو بردن ریکاوری کم کم حس پاهام داشت برمیگشت یکبار دیگ ماساژ رحمی انجام شد و منو اوردن بخش خیلی کم سوزش داشتم و بیشترین دردی ک داشت اولین راه رفتن بود ک با چند قدم راه رفتن اونم قابل تحمل میشه پمپ درد نداشتم شیافم چون حساسم ی دونه فقط برام گذاشتن
نترسید اون غولی ک ازش میسازن نیس و بستگی ب بدنتون داره و تحمل دردی ک دارید
برگردم عقب هزار بار انتخابم سزارینِ چون ن تحمل درد طبیعی رو دارم ن روحیاتم با طبیعی سازگاره
امیدوارم ک تجربه من ب دردتون خورده باشه❤️
مامان فسقلی مامان فسقلی ۱ ماهگی
خب منم اومدم تجربه زایمانمو بگم بهتون😍
من دقیقا ۳۸هفته بودم ک تصمیم داشتم طبیعی زایمان کنم و رفتم معاینه لگن شدم ک خیلی واسم دردناک بود حالا معاینه تحریکی نبود و بعد اون لکه بینی داشتم و بخاطر درد معاینه از لحاظ روحی خیلیییی بهم ریخته شدم تا ۳ روز حالم بد بود بعد با خودم گفتم من قراره زایمان کنم ک خیلی از عوارض و نداشته باشم پس وقتی با معاینه انقد حالم بده حتما بعد زایمان بدتر میشم جوری بودم ک میگفتم من بعد زایمان خودمو میکشم ک دیگ خانوادم گفتن برو سزارین منم منتظر ی جرقه بودم سریع رفتم پیش دکتر خودم و واس فرداش وقت زایمان گرفتم و درسته عمل بود ولی خیلی استرس نداشتم و سریع وسیله هارو اماده کردیم و رفتیم بیمارستان سوند اصلا درد نداشت و یه حس بد داشت تو اتاق عمل هم هیچییی نفهمیدم فقط تهوعی ک داشتم اذیتم میکرد ولی چون ناشتا بودم فقط عوق میزدم بعدشم ک اوردنم بیرون ماساژ رحمی چندتای اولو اصلا نفهمیدم ولی دوبار ک ماساژ دادن درد داشت ولی ن اونجور ک میگفتن با ی دست اروووم ماساژ میدن بعدم ک گفتن راه برو من سعی میکردم خیلی نترسم دردناک بود ولی ب خودم میگفتم اینم میگذره پمپ دردم نداشتم فقط بدیش این بود ک بیمارستان مسکن نمیدادن دیگ خودم قایمکی رفتم ی مفنامیک خوردم و شبو خوابیدم ولی بدون مسکن یکم سخته
مامان هدیه ائمه مامان هدیه ائمه ۲ ماهگی
و آخرین پارت داستان بارداری من
همه گذشت و گذشت و گذشت
تا رسیدم ب ۴۰ هفته
تموم سختی ها رو ب جون خریدم
تموم حرف ها رو شنیدم
تموم گریه ها رو کردم
تموم شب بیداری ها رو کشیدم
فقط و فقط بخاطر دو تا چیز
سر پا گذاشتن زندگیم و دخترم ک بسلامتی بیاد بغلم
درسته شوهرم کنارم تو سختی نیست
اما همین ک میبینه حالم بده میاد نازم رو میخره همین ک نگرانم میشه
همین ک پیشمه برام ی دنیا ارزش داره
الان همه پل ها رو کنار گذاشتم فقط مونده زایمان
ک بیام پارت زایمان و تجربه زایمان رو براتون بزارم
ازتون میخام فقط برام دعا کنید
مث خواهرتون شاید خیلیاتون جای مادرم باشید تو گهواره
ولی همتون برام عزیز هستید
تنها کسایی هستید ک همیشه کنارم بودن و باهاشون حرف زدم
الان فقط منتظر زایمانم هستم
درسته موجودی کارتم ۱۵۰ تومنه ولی برام مهم نیست
چون میدونم خدا باهامه
میدونم شوهرم الان موجودی کارتش کمتره از منه
میدونم چون زندگی سختی خودش رو داره
فقط میخام برام دعا کنید ک راحت زایمان کنم
یاعلی