۶ پاسخ

داییش ازش گرفت دیگه ما هم بهش ندادیم گفتیم دایی خورده باید بریم از دایی بگیرم چند شبی اذیت کرد بعد دیگه یادش رفت

دو یه شب یکم سخت بودم البته نه اونجوری که فکرشو می‌کردم چونکه خیلی وابسته بود ولی سیر که میشد راحت میخابید با قصه و بازی و اسباب بازی سرگرم میشد خوراکی مورد علاقشو دادم پتو گفتم بغل کن بخاب دیگه سر یه هفته کنار اومد

پسر من بشدت پستونکی بود من ی روز کمی فلیفل سیاه زدم برد دهنش یعنی بهانه شد حتی نیم ساعت هم‌منو‌بابت پستونک اذیت نکرد

عزیزم من روز اول به پستونکش صبر زرد زدم اون که گذاشت دهنش دید تلخه انداخت بعد هر موقع سراغش رو میگرفت اینکارو میکردم فقط یکم شب موقع خواب خیلی بی تابی و گریه شدید کرد چون میدید تلخه و نمیتونست بگیره خیلی اذیت شد که من دیگه بدون صبر زرد دادم بهش دیگه این شد روزا نمیگرفت و فقط شبا بهش میدادم ، اما با همین صبر زرد مثل قبل بهونه پستونکش رو نمیگرفت قبلا 24 ساعته دهنش بود بعد تا چند هفته که پستونکش گم شد مجبور شدم شب موقع خواب بهش ندم اما همین صبر زرد باعث شد زیاد مثل قبل وابسته پستونکش نباشه دو شب یکی دو بار بیدار میشد برای پستونک منم رو پام تکونش میدم دوباره میخوابید و این شد که من از پستونکش کامل گرفتمش

سرشو کامل از ته قیچی کن بده دستش دیگه هی بگو اییی اوووق و فلان بعد بگو پرتش کن اَیییییی من اپل سرش زدم یکم دیدم تهشو گذاشت دهن خورد 😑🤣کامل قیچیش کردم برا همین راحت بریده شد قایمش میکردم اول ایقد گریه میکرد ک بدمش ملی وقتی قیچیش کردم خودش پرتش کرد دید نمیتونه بخوره

من اول روزا ازجلوچشمش برداشتم سرگرمش میکردم بعدخوابه ظهرازش گرفتم بعدخواب شب ولی پارههههه شدم ازدستش

سوال های مرتبط