۸ پاسخ

ما یه سری قرار بود شب با موتور بریم بیرون بچرخیم شوهرم رفت بیرون کار داشت گفت یه ساعت دیگه میام هروقت زتگ زدم بیاید پایین ماام حاضر شدیم منتظر ولی شوهرم دیر اومد پسرمم هی جیغ میزد لباس پوشیدیم باید بریم خلاصه من گفتم صبر کن الان زنگ میزنم به بابات بیاد یهو دیدم دیوار و گرفته وایساده گوشی تلفن خونه رو برداشت مثلاً شماره گرفت یهو گفت الو بابایی ..‌کجایی ....
وای اصلا خیلی باحال بود حرکتش

😂😂😂😂عزیزم خدا حفظش کنه
بچه ها خیلی شیرینن
بچه منم حین شیر خوردن پا و دستاشو میاره بالا به باباش نشون میده یعنی بوس بوسی کن
بعد بوس نکنه یا بین راه قطع کنه شیر خوردن رو ول می‌کنه زل میزنه به باباش تا بیاد

پسر منم وقتی ی چیزی میخواد بهش نمیدم چشاشو میبنده الکی گریه میکنه تا بهش بدم 😂

دختر من که هنوز مسلط نیست راه بره وسایل بزرگو مثل سینی های بزرگ دستش میگیره راه میره هی تلو تلو میخوره خیلی بامزه اس این صحنه هاش

کلا مانلی خیلی بابایی هست وقتی باباش میاد خونه تند تند میگ یَلام (سلام) هزاربارم براش بوس میفرسته

گفتی می می باباش می‌خورده بگم برات از مانلی ک همش نوک سینه شوهرم و میگره میکنه بعد ذوق میکنه از خنده تازه باهاش بوق هم میزنه 😄😄

دخمل منم راضی نمیشه باباشو بوس کنم یا بغل بگیرم تند تند میدوه خودشو پرت میکنه رومون🤣 خیلی کارا دارن که شیرینه اذم یادش نمیمونه

عزیزم خداحفظش کنه

سوال های مرتبط