اینم از تولد یکسالگی گل پسر! دردونه مامان و بابا🥰
همینقدر ساده و صمیمی. یک کیک و یه بادکنک و چندتا عکس یادگاری.
بچه ها تو این سن درکی از تولد ندارند و شلوغی و جمعیت جدای از اینکه باعث تشدید اضطراب جدایی شون میشه بالث کلافگی و خستگی بی دلیلشون هم میشه. اولین تولد بچه ها باید از ۴ سالگی به بعد باشه اونم تو جمع دوستاشون نه بزرگترها.
ما از شب قبلش اتاق رو تزیین کردیم و میخواستیم صبح بعد از بیدار شدنش کیک بیاریم ولی از صیح که بیدار شد اخلاقش طر جاش نبود و همینطور عقب افتاد تا دم غروب. بعد از اینکه همه چی آماده بود و کیک رو آوردیم در اولین حرکت شمع وسط کیک رو به دونیم تقسیم کرد و بعدشم انگشت انداخت دورتا دور کیک😂😂😅 کلاهشم سر نکرد و به سختی تونستیم ازش چندتا عکس بگیریم.
همسرم تا قبلش مخالف این کار بود و معتقد بود اولین بچه و تک بچه و اولین تولدش باید خیلی لاکچری برگزار بشه و حداقل پدربزرگها مادربزرگها و بقیه باشن. ولی من میدونستم که نمیشه رو همکاری یه بچه یه ساله حساب باز کرد. به همه اعلام کرده بودم نمیخوام تولد بگیرم و همه هم کادو رو نقدی به حسابش ریختن. بعد از تجربه اون روز هم همسر از تصمیم من راضی بود. چون برای هردومون مهم این بود که به پسرم خوش بگذره و بابت مهمونی و چندتا عکس اذیت نشه. شاید بعدا برای بقیه هم شیرینی بخریم و ببریم. ولی الویت اول همیشه با گل پسره🥳
وقتی داشتم ازش فیلم میگرفتم گریه ام گرفت. تمام صحنه های این یکسالش برام مرور شد. دیدن بزرگ شدنش قشنگ ترین و دلتنگ کننده ترین اتفاقیه که شاهدشم. اشکها و لبخندها...

تصویر
۲۰ پاسخ

مباااااارک 😍

عزیزم تولدش مبارک
واقعا باورم نمیشه که یکسال گذشت چقد سخت و شیرین ..
پارسال تجربه هایی که می‌گذاشتید رو با دقت میخوندم چون دکترتون و بیمارستانی که می‌خواستید زایمان کنیم با من یکی بود
پسر منم هشت روز دیگه تولدشه و من هنوز باورم نمیشه 🥹🥹🥹
اول یه خسته نباشید و خداقوت بهتون میگم ، و بعد آرزوی عاقبت بخیری و سلامتی برای گل پسر شما و همه بچه های دنیا دارم❤️🦋

بهترین کارو کردی دقیقا حرفایی که زدی دکتر دخترم به ما گفت و منم تولد ساده گرفتم براش

مبارکههههه😍😍😍من هنوز تجربه زایمانتو گذاشتی یادمه چقد زود گذشت

تولدش هزاران مبارک عزیزم
ایشالله جشن تولد ۱۲۰سالگیش❤️🎈

ای جاااانم تولدش مبارک عزیزم

آخی عزیزم تولدش مبارک باشه 🎂❤️

ننه تولدش مبارک باشه. هزارساله بشه جوجه قشنگم

عزیزم تولدش مبارک باشه

عزیزم تولد گل پسری مبارک باشه،😍💕

عزیزم تولدش مبارک انشالله دانشگاه رفتن وفارغ‌التحصیلی شو جشن بگیرین

تولدش مبارک

عزيزم درخواست میدی

الهی تولدش مبارک عزیزم

به به مبارک باشه ان شاالله با کیک جشن عقدش عکس بگیرید

مبارک باشه عزیز دل
اصلا بچه های تیر ماه گلن.....بی نظیرن 😆
امیدوارم هر سال و همیشه نظاره گر رشد و موفقیت و خوشبختیش باشی❤️ی سوال اسم آقا پسر دردونه ات چیه؟

تولدش مبارک عزیزم❤️

بهترین کارو کردی🥰مباااارکهههه

مبارکش باشه انشاالله تولد نوه هاتو ببینی

عزیزممم چقد ساده وقشنگ مبارکه هزارسالگیشو جشن بگیرین نوفقیاتشو ببینید گلم🥰🥰🥰🥰🥰🥰😍👍♥️

سوال های مرتبط

مامان دنیز مامان دنیز هفته بیست‌وهفتم بارداری
مامان ویهان مامان ویهان ۱۲ ماهگی
سلام مامانا خسته ی‌ فسقلی های بامزه نباشید😘
دوس‌دارین ایده تولد بدم بهتون؟ البته دیگه ما دلی انجام دادیم
من و همسرم تصمیم گرفتیم مهمونی تولد برای پسرمون نگیریم چون مطمین بودم اذیت میشه و خودمم هیچی از تولدش نمی‌فهمم بجاش به دوتا از دوستامون که خیلی باهم صمیمی هستیم و میدونستیم برای ویهان کادو میخرن به هر حال، پیشنهاد دادیم بیان آتلیه ای که برای ویهان هماهنگ کردیم تا بچه ها باهم از بچگیشون عکس داشته باشن خودمونم با دوستامون عکس گرفتیم بعدش هم یه عصرونه طور ساندویچ های الویه و دسر و سالاد میوه از قبل آماده کرده بودم اومدن خونمون دورهم یه تایمی گذروندیم بچه ها هم باهم بازی کردن خیلی خوب بود🥰🥳 یکیشون یه دست لباس و کلاه و ماشین اسباب بازی براش آورد یکی دیگه هم براش از این ماشین هایی که می‌تونه داخلش بشینه و دسته هدایت شونده داره براش آورده که ویهان عاشقش شده❤️
این عکسم چون آتلیه مال دوستمون بود به ویهان کادو داد، کلا چون تخصصی کار کودک انجام میدن خیلی با حوصله و خوش انرژی هستن و با بداخلاقی های بچه میسازن مخصوصا که ویهان هم عکاسی داشت هم کلیپ گرفتیم هم بعدش دوستامون اومدن با بچه های اونا عکس گرفت ویهان خیلی خسته شده بود ولی کلی همکاری‌کردن باهامون 🥰 آدرس پیجشونم توی عکس هست اگه خواستین
از طرفی می‌دونم خانواده ها هم یه چیزی کادو بهش میدن قراره یا یه کیک یا شیرینی برای هر دو طرف بگیریم ببریم که دهنشونو شیرین کنن
یواشکی هم فهمیدم بابام میخواد برا ویهان برّه بخره ای خدا🥹
احتمالا میخواد عقیقش کنه
با اینکه خودمو همسرم اعتقاد نداریم ولی ته دلم کلی ذوقی شدم🥹
مامان محمّدمتین مامان محمّدمتین ۱۲ ماهگی
یک سال گذشت…

انگار همین دیروز بود که برای اولین بار صدای گریه‌ی متین رو شنیدم. اون لحظه پر از ترس، هیجان و عشق بود. باورم نمی‌شد از این به بعد یک “مامان”م و زندگی‌م با حضورش رنگ دیگه‌ای گرفته.

این یک سال، پر از تجربه‌های تازه بود. شب‌های بی‌خوابی، نگرانی‌ها، گریه‌ها، اما در کنارش لبخندهای کوچیک، نگاه‌های شیرین و بوی خوشی که همه خستگی‌ها رو می‌برد.

کم‌کم یاد گرفتم چطور نیازهاش رو بفهمم، چطور با گریه‌هاش آرام بشم، و چطور غذاهاش رو با عشق آماده کنم. حساسیت‌هاش، محدودیت‌های غذایی، و اینکه باید حواسم به هر چیزی باشه، سخت بود، اما باعث شد بیشتر دقت کنم و خلاق‌تر بشم.

دیدن اولین لبخندش، اولین دندونش، اولین چهار‌دست‌و‌پا رفتنش، اولین کلمه‌هاش… همه‌ش برای من معجزه بود. هر روزش یه اتفاق تازه داشت که قلبم رو پر از شادی می‌کرد.

امسال فقط بزرگ شدن متین نبود؛ خودم هم بزرگ شدم. یاد گرفتم صبورتر باشم، قوی‌تر، و در عین خستگی ادامه بدم. مامان بودن سخت‌ترین و شیرین‌ترین نقش زندگی منه.

و حالا که متین یک‌ساله شده، وقتی به عقب نگاه می‌کنم، می‌بینم هر سختی‌اش می‌ارزید. یک سال پر از عشق و یادگیری و رشد… هم برای پسرم، هم برای خودم