۱۴ پاسخ

ازحرفات فهمیدم ازاین مادرشوهراست که ادموحرص میده
توهم بگوچقدخوب خیالم راحته دیگه منم بادوستام شام رفتم بیرون بعدش بازار کلی بهم خوش گذشت
مطمئن باش ازفردا میگه بچه رونیار

الهی شکر باهاشون نیستم نیم ساعت فاصلمونه ولی بینهایت عوضی و اشغاله ک دیگه دیونم کرده حتی فکر کردن بهش ک بخام باهاش یجا باشم دیونم میکنه

ماهم تو یه ساختمونیم
گاهی میره پیش مادرشوهرم
ولی وقتی خواهرشوهرم اینا میان برا خوابیدن به زور میارمش بالا

من با عمه همسرم تو یه ساختمون هستیم قبلا خیلی بهونه میگرفت بره پیششون ولی من سرگرمش میکنم که نره بعدازظهر هم بیشتر میبرمش خونه مامانم اینا مادر شوهرم خیلی اهل بچه نگه داشتن نیست البته جون هم هست پیر نیست که بگم سختش بشه باهاش بازی کنه

اگه مادرشوهرت خوبه توتربیت بچه دخالت نمیکنه چه اشکالی داره بره بازی کنه یچهاکلافه میشن

درو قفل کن نره برنامه کودک براش بزار یک جور سرگرمش کن بعدازظهرا ببر پارک .

مادر شوهرم خودش قبول نمیکنه دخترم بره نهایت یکساعت هفته‌ای یکبار بره

ما همسایه ایم فقط بعداظهرها میرم بازی میکنن شام میان خونه

بیخیال بابا
یه کم نفس بکش.
ملت ارزو دارن یکی باشه ۲ ساعت بچه شون رو نگه داره به کارشون برسن

پسرمنم صبحا بعضی وقتا میره ولی بعدازناهارمیره پایین تاعصر...منکه خیلی راضیم

دختر منم همسن دختر شماس. مام تو ی ساختمونیم با این تفاوت که من بزور میفرستمش پایین

خوبه بره نفس بکششششش

خوبه بره چه عیبی داره

من بچم همسن بچه شماست تقریبا همش خونشون تازه ب مادرشوهرم میگه مامان

سوال های مرتبط