تجربه من برای دفع پسرم تو دستشویی ،ایتحا می‌نویسم تا بمونه که چقدر سخت بود برام و فکر و خیال میکردم که پسرم کی میخواد بشینه و پی پی کنه ...تا چهار سالگی سرپا انجام میداد چون از نشستن میترسید ..
درحالی که جیش کردن رو دوسالگی یاد گرفت
خلاصه بگم دیدیم که بزرگ شده و سرپا اونم تو خونه خیلی ناجوره .هفت میلیون دادیم تو بی پولی دستشویی فرنگی خریدیم تا سرپا تو سرویس دفع کنه ...ی هفته گذشت که سرپا تو سرویس انجام میداد ،ی روز چون گوجه سبز زیاد خورده بود اسهال بود منم سریع نشوندنش رو سنگ ایرانی براش بازی گذاشتم سریع دفع کرد ...این بود که ترسش ریخت و فهمید اصلا چیز ترسناکی نیست ..امااااا...بازم دیر به دیر تا مجبور نمیشد نمیومد دفع کنه شاید سه روز چهار روز ی بار ...(من همیشه وقت نشستنش رو سنگ ایرانی گوشی میدادم خودش بازی کنه،اونم حواسش می‌رفت پی گوشی زور نمی‌زد )
همسرم بردش سرویس انبار خودش بازی کرد و پسرم نگاه میکرد ،سریع دفع کرد بدون اذیت .خلاصه دیگه اون همه عذاب تو چهار سال تموم شد شکر خدا ..‌
بچه های که هر چهار روز ی زره دفع داشت الان هر روز دفه داره ن یبوست داره ن دارو میدم
خدارو شکر میکنم که این دغدغه بزرگ و کابوس شب هام تموم شد الهیی شکر
گفتم شاید کسی مشکل منو داشته باشه و بتونه از پسش بربیاد

۲ پاسخ

منم پسرم اینطوری بودخیلی روزای سختیوپشت سرگداشتم

عالی ممنون از راهنماییت دخترمنم چون سفت دسشویی میکنه دیر ب دیر میره ی هفته روغن زیتون ی قاشق میدم میخوره راحت نرم دسشویی میکنه خیلی راحت شدم همش از یبوست بوده.

سوال های مرتبط

مامان یکی یدونم مامان یکی یدونم ۴ سالگی
خیلی اعصابم خورده نمیتونم بخوابم
من برای دخترم هیچ وقت لباس گرون نخریدم همیشه لباسای قیمت مناسب گرفتم
ولی چند بار تو هفته باهم میریم یا کافه یا پارک یا بازار یا شهربازی

هیچ وقت نشده مثلا بهش میگم بریم اینو برات بخرم بعد گریه واصرار کنه اکع بکنع هم میگم بهش قرارمون ققط یدونع بود
ولی اگه غذا خوراکی یا میوه بیینه دلش بخواد همون موقع میخرم

امروز رفتیم بیرون خیلی ذوق داشت ی چیزی دیدم برام بخر اسباب بازی لوازم آرایشی بود
نتونستم بخرم براش با اینکه بغض کرد خیلی تو ذوقش خورد
هرچی. گفتم که ی اسباب بازی دیگه بخر می‌گفت فقط همین و دوست دارم چون. نمیخواستم استفاده کنه از اون مدلا ک سایه داره و رژ داره میخواست منم نخریدم
خیلی کلافم دلم نمیخواد اصلا وقتی بزرگ شد تو دلش بمونه
دیگه براش شام خریدم و دو دست لباس برگشتیم

البته اصلا هم مراقبت نمیکنه از وسایلش گفتم یدونه رو نام ببر سالم باشه بخرم برات

الان نمیدونم چکار کنم برم بخرمش فردا یا نخرم
مامان گرشا مامان گرشا ۴ سالگی
مادرای الرژیک عزیز بیاین یه لحظه
گرشا مدتیه یه سری علائم داره که نمیدونم باید جدی بگیرم یا نه مثلا الان یه هفته است دو روز یبار شکمش کار میکنه با این که قبل اون روزی یبار بود
اون زمان که به گندم واکنش شدید نشون داد اینجوری بود که هر دو الی سه روز یبار خیلی کم دفع داشت .
الان مدتیه که نمیدونم ادا میاد یا مثل خودمونه که تو گرما زود به زود خیته میشیم یا تنبلیشه نمیدونم هی میگه پاهام خسته شد مثلا پریشب میگفت پاهام درد میکنه
الان دو ساله صبحانه ها داره فقط نون و عسل میخوره میترسم قند بکچگیره زبونم لال از طرفی چون خودتونم در جریانید گاهی ادرارشوم زیاد میشه من قلبم وایمیسته از استرس دیابت . اگه زیاد بشه تا روزی ۸بار در روز میرسه وگرنه ۵بار در روز در حالت عادی . شوهرمم دیگه نمیزاره ببرم ازمایش از طرفی هم میخوام ببرم پیش رو حانی میدونم ببرم ازمایش میخواد والا دستمون خالیه الان . گرشا سرفه میکنه که حدسم از رفلاکسه رفلاکسش فعال شده . نگم از خارش بدن همش داره خودشو میخارونه همه حاشو چنگ زده . گاهی میگه اب دماغم میاد همش در حال مالش دماغ و چشم و گوشه زیر چشما گووود گاهی حجم دفعش زیاده مثل پریروز الانم دو روزه دفع نکرده دو ساله داره گوشت چرخکرده و گوسفندی میخوره هر روز .میترسم زبونم لال نقرس بگیره . این فکر و خیالات منو خول کرد
زندیه الان نیست ولی یادمه اون موقع میگفت بجز و لبنیات و تخم مرغ و کنجد همه چی بده بخوره همه چییی حتی اگه اسهال شد حتی اگه خون دیدی با این علاثم میترسم وضعیت بدتر شه
تو رو خدا بگین چه کنم
مامان فندق مامان فندق ۴ سالگی
سلام مامانا
شما برا تربیت جنسی بچه هاتون چیا بهشون گفتین؟
من جاهای خصوصی رو گفتم و این که نباید کسی ببینه و دست بزنه و از این حرفا
دخترمم خیلی رعایت میکنه
دیگه نمیدونم چیا باید بهش بگم
دو روز پیش خونه پدر شوهرم بکدیم پسر خاهر شوهرم که وقیقا همسن دخترم هس هم بود با دخترام بازی میکردن تو حیاط خودمم از پششت پنجره حواسم بهشون بود یه لحظه حس کردم پسره داره میگه فلان جام رو بیرون آوردم (دقیقا اسم الت تناسلی مرد رو اسم واقعیش رو) بعد من گفتم شاید بد متوجه شدم ولی دو سه بار شنیدم و زود نگا کردم ببینم چه خبره دیدم چیزی ده نمیگه و بازی میکنن گفتم شاید بد متوجه شدم دیگه حواسم بهشون بود تا این که یک ساعتی بعدش دیدن واقعا داره هی میگه فلان جات رو بیار بیرون اینقددد عصبی شدم جوری که دخترام متوجه نشن رفتم بهش گفتم اگه از این حرفا بزنی نمیزارم بازی کنین
خیلی خیلی پسر بی ادب و پر رو و گستاخی هست با هیچ کس صلاح نمیره منم اصلا نمیزارم همو ببینن ولی اون روز اتفاقی شد
بعضی خونواده ها از جمله بابای همون بچه اینقد بی فرهنگن که فکر میکنن چون پسر هس دیگه مجازه هر چرتی بگه تشویقش هم میکنن
حالم ازشون بهم میخوره