۷ پاسخ

کلاس نقاشی همینه دیگه من هم پارسال دخترمو بردم هم امسال ، پارسال فقط رو تخته می‌کشید و بچه ها هم شبیهش می‌کشیدن در مورد تصویری که می‌کشید یکم قصه براشون میگفت امسال کلاسشون نقاشی و خلاقیته هر بار با یه وسیله نقاشی میکنن یه بار ابرنگ یه بار گواش ، رنگ انگشتی و ... تو این سن آموزش ها در همین حده بیشتر که نمیشه انتظار داشت

همینه منم کلاس سفال میفرستادم دیدم بهش میگفت یکم گِل بردارید گرد کنید داخلشو گودکنید میشه لیوان قابلمه یا چندتا گردی درست میکردن بهم میچسبوندن میشد کرم..کلا بیست دقیقه کلاسش میشد

برای ۸ جلسه چقدر دادی؟ یک ساعته؟

من پسرم رو میبرم کلاس سه تا کلاس بر پایه ی بازی و قصه و جنب و جوش هست اگر از جایی که نوشتی خاطر جمع هستی و دیدی کسی نتیجه گرفته و روی نقاشی دخترت تاثیر داشته ادامه بده وگرنه بازم فکراتو بکن،البته نمیشه تو یه ترم نتیجه گرفت

من دخترمو بردم نقاشی میزاشت جلوشون میگفت از روش بکشین من انتظارداشتم مثلا از چیزای ساده یادشون بده ب کشیدن دیگه نبردم چون توخونه هم میتونن اینکارو کنن

نمیدونم تجربه ندارم ولی تو این سن اموزش تخصصی نمیتونن داشته باشن ک بچه ها اذیت میشن

تمدید کنید
ببین ما تو دوره نوجوانی هم میگیم معلم ظرف یک ربع بیست دقیقه باید درسش رو بده چون میزان توجه و تمرکز کمه
فکر کن میزان تمرکز و توجه بچه ها تو این سن چقدره
دختر من هم دو جلسه رفت اما میومد خونه تمرین نمی‌کرد و دیگه نقاشی نمی‌کشید وگرنه میبردمش
اونجا هم بهمین صورت بود

سوال های مرتبط

مامان آسنا و آرتین مامان آسنا و آرتین ۴ سالگی
بعد از یک سال و نیم کاردرمانی و گفتار درمانی و انواع و اقسام دکتر و دارو. به این نتیجه رسیدم که واقعا دخترم اتیسم داره به هر دری زدم به هر ریسمانی چنگ انداختم که دخترم بهتر بشه نمیخواستم اصلا قبول کنم دخترم اتیسمه اما انگار واقعا همینطوره چون همه علایمشو داره بچه هایی بودن که وضعشون از دختر من خیلی بدتر بود اما با کاردرمانی و گفتار درمانی بهتر شدن اما دختر من لاک‌پشتی داره پیشرفت میکنه الان اونا کاملا خوب شدن اما دختر خیلی باهاشون فرق داره یه مدته کلاسلس خلاقیت و مادر و کودکم میبرم. اما فرق خاصی نکرده میبینم نه دخترم خیلی با بقیه فرق داره. ارتباطش ضعیفه. دوس داره تنها بازی کنه اصلا نمیتونه با کسی دوست بشه یا بازی کنه. کلام رو داره اماحرف زدنش با بقیه فرق داره نمیتونه چیزی رو تعریف کنه. احساسات رو درک نمیکنه و خیلی از مشکلات ریز و درشت دیگه. امروز تو کلاس بازی یخ کنی انجام میدادن کن به زور یکم دخترم رو بردم که بازی کنه اما باز فرار رد رفت سراغ کار خودش. اصلاً بازی کردن بلد نیس انقد دخترم رو بردم و آوردم کلاسای مختلف تو جمع. اما امروز دیدم چقدر خسته شدم. فهمیدم بیخود دارم درجا میزنم انگار دخترم قرار نیس دیگه یه بچه عادی باشه باید اینو قبول کنم اما چ کنم نمیتونم جیگرم کبابه. اگه خدایی نکرده زبونم لال دخترم رو از دست میدادم هم همینقدر ناراحت میشدم. با تمام وجودم خستم از زندگی. هیچوقت حتی یه درصد هم فک نمیکردم یه روزی برسه خدا منو با بچم امتحان کنه. منی که انقد ضعیفم تو این مورد گاهی میگم کاش هیچ وقت بچه دار نمی‌شدم که الان بخوام این همه غم بخورم