۳۲ پاسخ

بنام خدا تو دومین جلسه خواستگاری

دانشگاه همکلاس بودیم😅

سنتی عزیزم☺️

داخل محل کارم البته روز اول کاری دیدمش 😂😂داخل ی فست فودی مشغول کار شدم ک تو محلشون بود شب اول که اومد ساندویچ سفارش داد چشم تو چشم شدیم و فرداش صبح باز اومد و ی ساندویچ گرفت 😂ظهر باز اومد وظهر یواش یواش سر بحث و باز کردو کم کم باهم آشنا شدیم و تو یه هفته ازدواج کردیم

دختر عمه مامانم با مامانش دوست بودن منو معرفی کردن حدود ۳ ۴ ماه رفتو آمد کردیمو بعدم نامزدی و ازدواج.

تو‌ختم بابابزرگم مامانش منو دید
عشق در نگاه اول
نمیدونم الان چرا دوسم نداره 😌

اون منو تو مسیر مدرسه دیده بود ولی من شب خواستگاری دیدمش

خواهرش عروس یکی از فامیلا مون بود کلا منو ندیده بود اونا منو بهشون معرفی کرده بودن خواهر شوهرم با پدر و مادرش اومدن خونمون شوهرم نبود گفتن اومدیم خواستگاری عجیب ترین خواستگاری بود که دیدم بعد موقعه رفتن مادرش گفت پسرم که نسیت دو هفته دیگه میاد اجازه بدین با هم تلفنی صحبت کنن اگه توافق کردن ما دو هفته دیگه با پسرمون میایم خواستگاری رسمی 😅😅😅

عجب سوالی گذاشتی خیلی ترغیب شدم جواب بدم و منی که به کسی نگفتم ....
یه شب رفته بودم خونه داییم با دختر داییم حوصلمون سر رفت اومدیم شیطانی کنیم اون گفت یه برنامه اومده نصب کنیم ببینیم چجوره زدیم تا نصب کردم فرداش،که اومدم خونه به یکی پیام دادم بعد قرار گذاشتیم باهم آشنا شدیم و خلاصه .... از هم خوشمون اومد و هم محله ای در اومدیم بعد دو سال اومد خواستگاریم و جواب مثبت دادم 🥰🥰🥰

خواستگاری سنتی

ولا ما مه همو نمیشناختم از طریق داماد شدن و داماد ما مارو واسه هم خواسته بودن اما الان از دست خونواده ی شوهرم دارم زجر مش میشم

تو پارک بهم شماره داد🤣

پسر عموم بود ولی همو ندیده بودیم
یه مهمونی دعوت شدیم همو دیدیم
مخمو زد 😅😅

با دوستم رفته بودم خرید اونم سرباز بود
ی پسره مزاحم شد حسابش گذاشت کفف دستش بعدش از طریق پوستم منو پیدا کرد

وماکه ازاول دشمن هم بودیم ازهم بدمون میومد ولی تهش مخموزد دیگه 🤣🤣🤣🤣

توخواستگاری بعد فهمیدم از فامیلای دور هستن ولی تاحالا ندیده بودیم همو

کاملا سنتی .همون جلسه اول دلشو بردم ب خانوادش گفته بود اگ جواب منفی بده دیگ ازدواج نمیکنم🤣🤣اخه مامانش دوستداشته دخترهمسایشونوبگیره براش🤪

همکار بودیم😁😁

پسر عمو ،،عشق بچگیم بود ک واقعی شد

چ جالب منم همین تاپیک گذاشتم

جاریم برای برادرشوهر معرفی کرد بعدش آشنایی و ... ولی الان جاریم جداشد رفت انگار فقط نیت داشت منو با این خونواده آشنا کنه و جدا بشه

ما توي برنامه ي لاين،اولش ميگفت عين تو نبود و نيست الان ميخواد سر به تنم نباشه😂😅

من چرم میدوختم.یکی از مشتری هام بم سفارش چرم داد.وقتی اومد چرمش رو بگیره بمن گف تو دختر خیلی خوبی هستی میخوای با یکی از دوستام اشنات کنم؟منم اولش گفتم وقت ندارم و اینا.مشتریم ولی ایدی تلگرام منو داد ب دوستش(همسرم)و بمن گف ک اول ایدی دادم صحبت کنین اگه از هم خوشتون اومد بیشتر باهم اشنا شید😄چندروز بعدش همسرم اولین بار پیام داد(مغرور منتظر پیام من بوده😏)و دوهفته ای باهم صحبت کردیم و همسرم دید من اصلا از شغلش صحبتی نکردم و نپرسیدم،ازمن بیشتر خوشش اومد و رابطمون طولانی شد و دیگه منو با مادرش اشنا کرد و دیگه….😄

مغازه پوشاک داشتیم اومد یک جوراب ازم خرید سرباز بود
بقول خودش لعنتی با یک جوراب مخ منو زدی 😐🤦🤦🤣🤣🤣😜

همسایه بودن خودشونو ندیده بودیم تاحالا شب خواستگاری دیدیم ننش پسندیده بود مام ننشو باطنشو نمیدونستیم چجوریه خیلی زبون بازه گول خوردیم اوکی دادیم 😑😂

پسر دایم هست

از طریق خواهرش

عفریته ننه اش پیدا کرد😀😀

ما ازدواجمون سنتی بود
اما انقد شور و شوق داشتم🤣😂😂

اون موقع ها نونوایی داشت میرفتم مغازش اونجا منو دید

پسر عمم بود
ولی خب قبلش ارتباطی نداشتیم
یهو سال ۹۹ گروه خانوادگی زدن اونجا اوکی شدیم😂😍❤️

دوست شدیم بعد از پنج سال ازدواج

سوال های مرتبط