دلم خیلی گرفته بخاطر لکنت پسرم دوازده روزه شوهرم رفته ماموریت حالا رفت نزدیک بیست روزه دیکه بیاد از ساعت ۱۲ تا الانا پاب پای پسرم بودم بعنی هر روز هر روز با همیم دیگه باباش نیس ک ی ساعت با اون باشه دغم میده ولی از درد اینکه لکنتش بدتر نشه هیچی نمیگم باز با اون وضع لج بازی میکنه اصلا گیر نمیدم خونه زندکی رو ب چه وضعی درآورده هیچی نمیگم باز با اون حال شبا ساعت ۱۲ ک میشه دنبال گریه اس دنیال بهانه است ک بشینه گریه کنه ب زبون میگیرم هر کاری میکنم نمیشه از ساعت ۵ بد از ظهر تا ۱۱ ام می‌گردونمش مغازه هارو پارکارو روانی شدم دیگه 😭😭😭😭😭😭😭😭😭
کاش منو این بچه صب رو نبینیم خیلی روزا برام سخت میگذره غصه لکنتش ک دیگه داغونم کرده ب زور جوری رفتار میکنم ک‌بچم ی وقت ناراحت نشه از ناراحتی من وگرنه از درون داغونم قلبم درد میکنه از غصه😭الان خوابیده همینجور نشستم‌دارم گریه میکنم
ی مادر شوهر خرفت دارم دیروز تو پارک دیده ما رو ن حالی ن احوالی ن ی دست بچمو بگیره سمت خودش ک چی میکنی عین احمق ها بد ی ساعت گذاشته رفته خونش
ولی بگی بیا ی خروار غذا گذاشتم بیا بخور با سر میاد عین گاوم میخوره
ی زنگ نزده تا ب حال ب ما تو این دو سال ک شوهرم ماموریته چی میکنید

۱۲ پاسخ

عزیزم در خواس میدی من پرم🥲💔

خیلی سسخته نمیدونم چی بگم فقط بنظرم مهد باشگاه یا کلاسی که دوست داره شایدشرایط رو بهتر کنه .

سلام واقعا سخته من ۳ تا دارم شوهرم نیست شب میادخب خسته است تصلا بچه هانگه نمیداره چی بشه یک ربع بخوادوقت بگذرونه. غصه نخورهمه همینن‌ برا ی پسرت باگفتاردرمانی خوب میشه فقط حتما ببر قطع نکن

هی خواهر همون که مادرشوهرت هیچ کاری نمیکنه مادرشوهرمن هفته یکبار میریم دیشب برداشته بی‌شعور بستنی سنتی مونده رو که مال تاسوعا و عاشورا بود رو هنوز نگهداشته دیشب آورده به بچم میگه بگیر بخور شوهرم نزاشت بخوره گفت ما نمیخوریم خودت بخور آخه چی بگم آدم آنقدر بی‌شعور بیفکر اصلا بچم براش مهم نیست اگ مسموم بشه چی با این که میدونه ما خیلی حساسیم سر پسرم بهترین چیزی ها رو می‌خریم براش

سلام عزیزم خوبید پسرت خیلی وابسته به شوهرت شاید از استرس دوریش همچین مشکلی براش پیش میاد کاش میشد شغلش را عوض کنه که همیشه پیشتون باشه

عزیزم غذاهای سردو حذف کن مثل ماست و دوغ و هندونه و غیره و اینکه بستنی بهش حتی الامکان نده و بهش شیر با عسل سیاهدانه بده خیلی عالیه مغز بچه رو گرم میکنه و بچه لکنت به یاری خدا برطرف میشه(عسل سیاهدونه یه نوعی عسله که از گیاه سیاهدانه گرفته میشه )از عطاری معتبر بخر فقط حواست باشه عسل سیاهدانه بخر نه عسل با دانه های سیاهدانه داخلش ها " دقیقا عین عسل عادیه رنگش و چیزی داخلش نباشه

عزیزم خدا بحق این ماه بهت قوت بده و دلت خوش آن شا الله 🤲

عزیزم خیلی سخته اما تو مادر کافی و قوی هستی اینو با خودت تکرار کن
بچت بهانه باباشو داره دلش تنگه عزیزم

عزيزم دخترمنم اينجوري شد ببندش به گرمي گوشت گوسفندي ماست وسرديو حذف كن ويتامين Eبده يه سي سي روزي بهش خوب ميشه تا ٢هفته نشده

عزیزم ی کم صبورباش چته؟بدترین شب وروزارو باپسرم گذروندم بخدا،۲۴ساعت درحال گریه جیغ بیقراری اصلا زندگیم نابودشده بود،بخدابقیه وقتی وضعیت ماروممیدیدن بحالمون زارمیزدن،میگذره این روزا،،چرانفرین میکنی خوب نیس،تازه من ی نوزاد فوق العاده وخشتناک هم داشتم اون ازپسرم بدتربود،یعنی حساب کن دوتابچه همزمان گریه های شدیدددد،ی چیزی میگم ی چیزی میشنوی،زندگیم ب معنی واقعی جهنم بود،تامرحله طلاق رفتیم ولی باتوکل بخدا الان دوتاشون آروم شدن،پسرم حتی ی کلمه هم کلام نداره این داره منوزجرمیده ولی ناشکری نمیکنم امیدم بخداست

سلام ببین اصلاناراحت نشوراجب مادرشوهرت خداروشکرکه کاری نمی کنه من برعکس مادرشوهرشمامادرشوهرم خیلی محبت می کنه بخاطرهمین معذرت ریده به تربیت بچم بچم لکنت داره ولی انقدردوتربیتی شده دقیقامثل بچه شمالجبازی وهزارتاکارهایی که شاخ درمیارم من خیلی خیلی عصبی شدم وخیلی دارم دیوانه میشم جوری که همسرم میگه دیگه دوست ندارم نهاربیام خونه لکنتش زیادشده من حوصله بازی باهاش دیگه ندارم دیسک کمروگردن گرفتم نمیتون بیرون ببرم اینم لجبازی کلی گفتاربردم الکی هزینه کردم درست میشه منم عین شمام اماشماصبرداری ونتیجشومی بینی من دخترم اگه عصبی نبودم زودخوب میشدبازی می کردم باهاش و..... دکترتهران تقی زاده ببرتلویزیونم نشون دادمن بخاطرهزینه نتونستم ببرم وسنش گاهی بچه هاهمکاری نمی کنن ببریک جلسه همکاری نکردنبرفعلاتوکلت به خداباشه

گفتاردرمان ببرش

سوال های مرتبط

مامان پسرم و تودلی💗 مامان پسرم و تودلی💗 هفته بیست‌ودوم بارداری
خانوما طبق تاپیک قبلی گفتید حواسشو پرت کن آلان رفته تو اتاق همون کارو میکنه هرچیم بهش پیشنهاد میدم قبول نمیکنه فقط میگ از اتاق برو بیرون ن بازی میخاد ن تلویزیون ن گوشی میگ اون کارو بکنم از منم قایم میکنه
چرا من باید حامله شم این بچه روزگار منو سیاه کنه با کاراش بقران اسایش ندارم از دستش دلم میخاد ی بلایی سر خودم بیارم خیلی جنگیدم من سر این بچه طاقتم تموم شده از صب باید جلوش بگیرم تره خونه مادرشوهرم خودمو ب آب آتیش بدم سرگرمش کنم آخرم میره بعد با این شکم حامله باید ببرم کوچه بازی کنه تا میاد خونه میک تلویزیون میخام لب تاب میخام گوشی میخام کوفت میخام ی اتاق اسباب بازی داره دست نمیزنه بهشون
واقعا خستم از زندگی ارامش ندارم انقد از صب دنبالش دویدم اینور انور هنوز ناهار نذاشتم هزار بار پله هارو بالا پایین میرم دنبالش بیارمش خونه با ایم حاملگی
هروز شرایطم بدتر میشه الانم ک این خود ارضایی بگم چی بگم اصلا اون کارش داره نابودم میکنه
کی جای من طاقت میاره خدایا این همه خودم مشکلاتت دارم پسرم شده قوز بالا قوز
مامان محمد حسام مامان محمد حسام ۴ سالگی
خانما میخوام درد و دل کنم من و شوهرم 7 ماه صحبت کردیم زیر نظر خانواده ها و ازدواج کردیم از اول ازدواجمون شوهرم قصد داشت منو تغییر بده و به قول خودش شبیه خودش کنه و از این طریق افسار زندگیش رو دستش بگیره من وابسته خانواده ام هستم مخصوصا مادرم اون هم میدونست و با خانواده ام در افتاد و یکی یکی پاشون رو از خونه ام برید تا به قول خودش من مستقل بشم تو این گیر و دار من باردار شدم در حالی که با کل خونواده ام قهر بود تو دوران بارداری خیلی اذیتم کرد و من از ماه هشت بارداری افسردگی گرفتم تا سه ماه پس از زایمان حالم بد بود ولی تو اون روزا تنها دل خوشیم و دلیل زندگیم پسرم بود الان هم جونم به جونش بسته است نمی تونم یه لحظه دوریش رو تحمل کنم پسرم هر چی بخواد بخره به من میگه چون باباش براش نمیخره حتی لباساش رو مامانم اینا می‌خرن دکترش رو خودم میبرم خلاصه که باباش هیچ احساس مسئولیت نداره ولی پسرم باباش رو بیشتر از من دوست داره به من میگه من تو رو دوست ندارم بابام رو دوست دارم خیلی دلم گرفته