دیشب بعد از مدتها خودم برنامه ریختم بریم بیرون با مامانم و دوتا خواهرام رفتیم یک جای تفریحی به اسم دریاچه داریم اینجا خیلی قشنگ ولی به شدت شلوغ بود خیلی شلوغ بود مخصوصا سمت شهر بازیش سوپر مارکتش چندتا بچه هم گم شده بودن بعد من هواسم خیلی به دخترم بود یک لحظه سرم رفت به گوشی فقط ده ثانیه طول کشید تا سرمو آوردم بالا دیدم دخترم نیست چنان داد زدم پاشدم به فرار که دخترم رو دیدم بخدا از فکرم بیرون نمیره خیلی ترس بدی بود حس بدی بود اصلا نمیتونم فراموش کنم انشاالله خدا برای هیچ کس نیاره خیلی مواظب باشید جاهای شلوغ... یعنی یک لحظه مردم...

دستبند چی هست چطوریه

خیلی حس بدیه...من زیاد پیاده نمیبرم بیرون. ولی اگ ازاین دستبندفنریا دیدی بگیر برای جاهای شلوغ خوبه دیگ‌خیالتم راحت بچت گم‌نمیشه

ما ی پارک خلوت رفتیم ۵دیقه کیانو گم کردیم ینی اونجا ک نشستیم پشت درخت وسایل ورزشی بود رفته بود اونجا ندیدیم خیلی بد بود

منم دخترم رو دوبار سپردم ب شوهرم ی بار برای خرید ی بارم حرم بودیم گمش کرد در حد ده دقیقه من مردم و زنده شدم خانم خودش میخندید

آره خیلی باید مواظب باشیم من یه بار دختر بزرگم ۷سالش بود چند دقیقه گمش کردم یعنی مثل مرده هاشده بودم واقعا اون لحظه معنی نصف عمر شدن رو فهمیدم