سلام مامانا میگم من هروقت با یزدان میرم بیرون فقط استرس میگیرم این بچه اصلا نمی فهمه چند بار تا حالا دستم ول می‌کنه دو میزنع سمت خیابون دیشب داشت تو پیاده رو دو میزد یه لحظه دو زد سمت خیابون شلوغ دفعه قبل هم تا از ماشین پیاده شدیم رفت سمت خیابون فقط خدا میخواست که ماشین نمیومد هرچی هم‌براش میگم خطرناکه حرف گوش نمیده منم دیشب دیگه بس عصبی شدم و استرس گرفتم دوتا زدم تو کمرش که بفهمه اصلا بیرون رفتنم همش با استرسه نمیدونم دیگه چکار کنم

منم دخترم اونطوری بود بیرون رفتنی فقط دنبالش میدویدم الان یه هفته اس براش قصه میگم هر کاری که خودش اشتباه میکنه به اسم نازنین بهش میگم مثلا یه روز نازنین دست مامانش و تو خیابون ول کرد موتور اومد زد دستش اوف شد گریه کرد یا مثلا آقا پلیس اومد گرفت برد دیگه یواش یواش یاد میگیره و دوس داره هر وقت میخواد بخوابه میگه قصه نازنین و بگو منم هر کاری که خودم دوس ندارم انجام بده تو قصه بهش میگم خیلی فرق کرده شمام امتحان کنین

منم پسرم ببرم بیرون فقط میدوه، هر مغازه ای باشه میره داخلش، به حرف کسی هم اهمیت نمیده، یه بار خدا دوباره بهم داداش یک ثانیه مونده بود ماشین بزنه. بغل هم میگیریم فشار میده منو بزارید پایین تا برم. یعنی خلاصه دهنمون رو سرویس میکنه بریم بیرون

عکس پسرت میذاری ببینمش آخه اسم پسر منم یزدانه😍

دقیقا ااااا.پسر من هرچی توضیح میدم اصلا متوجه نمیشه.دوبار نزدیک بود ماشین بزنه بهش.ی سری از ماشین پیاده شدم ک میکائیل بدم ب پدربزرگش فاصله یک قدمی دستش ول کردم بره بغل پدربزرگش یهو دوید وسط خیابون جلو ماشین ب ی بدبختی گرفتیمش پدرشوهرم بدبخت میخواست بگیرتش خورد زمین سرزانوش زخم شد شلوارش پاره شد.