۷ پاسخ

من همیشه میرم خونه ی بابام ماشالله تعدادمون زیاده بیست نفر رو سفره نشسته ان من غذا نمیخورم بچه رو نگه میدارم تا شوهرم غذاشو خورد بچمو بگیره من غذا بخورم تو اون فاصله میشینم سر سفره دخترمم بغلمه بهش غذا میدم که شلوغ نکنه

اون مدادی که به چشمات زدی خیلی خوشکله میشه اسمشو بهم بگی عزیزم هم مداد هم خط چشمتون

من تا حالا هیچ مهمونی و مراسمی دخترمو نبردم حتی عروسیه خواهرم، مگر خونه مادرم و مادرشوهرم. دیروزم سالگرد پدربزرگم بود نرفتم، شوهر عمم هفته پیش فوت کرد نرفتم، بچه ها گناه دارن اذیت میشن

منم دیشب مهمانی بودم.یعنی جرخوردم.شوهرم عینه سیب زمینی نگام میکرد

ای جانم
داشتم پیامتو با تصور میخوندم نمیدونستم بخندم یا اینکه باهات همدردی کنم

راستی دو روز دیگه تولد پسرته برنانت چیه

واقعا با بچه مهمونی و جایی رفتن سخت ترین کاره..مخصوصا مهمونی ک به صرف شام و ناهار باشه...قبلش توی خونه گریه میکنم بعد میرم‌‌..چون میدونم اذیت میشم

اره سخته ولی من جایی مهمونی برم اول من غذا میخورم همسرم نگه میداره بعد من نهگش میدارم همسرم غذا میخوره

سوال های مرتبط

مامان خرمالو مامان خرمالو ۱۳ ماهگی