۶ پاسخ

منم خیلی کم میارم چون جام کوچیکه هی بچه رو دعوا می کنم چاره ای ندارم اگه دعوا نکنم جونش در خطره می ره سیم های خونه رو گاز می زنه می ره از جا کفشی کفشارو برمی داره چاره ام چیه امروز آنقدر کم آوردم بدنم خسته بود کارم کشید بیمارستان و سرم

هممون گاهی اوقات واقعا کم میاریم

عزیزم همه ماهمینیم هرکی با یه مشکلی و چیزی پاشو یکم‌بخودت برس اهنگ بزار و خونت تمیز کن بخند هیچ مشکلی دائمی نبوده اینم‌میگذره بچت بیشتر بغل کن هرکاری که حالت بهتر میکنه بکن به کسی ام‌فکر نکن به گذشته فکر نکن مهمونا هم‌میان از تنهایی در میای فکرت مشغول میشه زندگی همینه

شرایط همه توی ایران یکسان شده باید تحمل کرد کاری جز این نمی‌تونیم بکنیم مهمون داره میاد تعارف نداشته باش بگو الان شرایط مهمون ندارم شرمنده قدمتون روی چشم اما اگه بیاید بچه خیلی اذیتتون می‌کنه براتون سخت میگذره داره دندون در میاره وقت سر خاروندن هم ندارم

عزیزم بچها مارو اذیت نمیکنن این خوده ماهستیم ک آستانه ی صبروتحملمون کم شده دقیقاا خودت داری میگی ک مشکلات اذیتت میکنع
ان شالله بحق علی خدا گره ازمشکلات همه بازکنه وشمادوست عزیز🙏🏻ان شالله خداصبروانرژی ب هممون بده🙏🏻مهمون ازکجامیاد کاش میتونستی کنسل کنی تاروبراه بشی

همه مون همینیم مادر🥲

خدا یه اون عموت هم عقل بده

سوال های مرتبط

مامان نی نی مامان نی نی ۱۶ ماهگی
خانما
سلام
دخترم یکسال و یکماههست و پسرم دوسال و هفت ماه
پسر به شدت لجباز شده اذیت میکنه جیغ میکشه و دائما درحال دعواهستم باهاش، حتی یکساعت وقت استراحت ندارم شبا تاصبح ده بار بیدارمیشم برا شیردادن ونق زدنشون، روز هم کلی اذیت میکنن سر خورد وخوراکشون،
تا میخام کوچیکه رو بخوابونم ،بزرگه اینقد جیغ میزنه بیدارش میکنه گریه میکنن ومن دست تنها اون لحظه اونقدر اعصابم بهم میریزه مث روانیا میشم، هر روز باخودم میگم امروز دعوا نکنم با پسر،اما اینقدر رو اعصاب میره ک‌نمیتونم دعوا نکنم.
شوهرمم صب میره شب میاد شب هم تا حدودی کمک میکنه اما میگه وظیفه من نیست بچه داری ،زن‌مال کار تو خونه هست و باحرفاش اعصابمو بهم میریزه منی که از صب بچه ها رو روانم بودن و شب کاملا بی انرژی میشم.
گاهی منم با بچه ها گریه میکنم دلم‌میخاد خودمو بزنم از عصبانیت .
بعد هم همیشه عذاب وجدان دارم که با پسرم دائما در حال دعوام اما واقعا با دو تا بچه نادون اعصاب و روان نمیمونه
کسی بوده شرایط اینمدلی داشته باشه ؟
مامان پسرم مامان پسرم ۱۳ ماهگی
خانوما شما رو به خدا کمکم کنین
این عادیه که من فوق العاده خسته و بی حوصلم؟
فکر میکردم بچه بزرگتر بشه شرایط بهتر میشه. اما واقعا وحشتناکه. من دیگه نمیتونم، دیگه کشش ندارم این وضعو تحمل کنم
دائم یه بچه بهم چسبیده نمیذاره نفس بکشم. خستم ازبس صدای غر و گریه و زر زر شنیدم
یه گوشی نمیتونم دستم بگیره چون یکسره زر میزنه گوشیو بگیره. نمیتونم زنگ بزنم اقلا با یه نفر درد دل کنم. همین پیامم از ساعت ۳ بعدازظهر شروع کردم به نوشتنش تا کی تمومش کنم خدا میدونه
واس انجام جزئی ترین کارام حتی یه دسشویی رفتنم باید صدار زر زر بچه رو تحمل کنم
یه مدت اینقدر خوب به پوست و موهام میرسیدم. الان یه شونه نمیتونم به موهام بزنم. ریخت و قیافم به حدی آشفته‌س که شبیه تیمارستانیا شدم
نه دیگه حوصله کارای خونه رو دارم نه بچه داری. حوصله حرف زدن و بازی با بچمو هم ندارم. بیدار که میشه غمم میگیره. حتی وقتی خوابیدم هم باید صدای گریه و زر بشنوم. پوشک میخوام عوض کنم غر، تعویض لباس با غر. غذا هم که باید دنبالش بدوئم . خودشم بخواد بخوره ، بچه و خودم و کل خونه رو باید تمیز کنم در طول تمام این کارا هم باید گریه هاشو بشنوم
کمرم داغونه از بس خم شدم واس بچه داری
من دیگه تحنل شنیدن اینهمه زر زرو ندارم واقعا
تو روخدا کمک کنین چیکار کنم حال روحیم بهتر بشه بتونم واس خودم و بچه و خونه وقت بذارم؟