مامانا دو روز دخترم رو دارم از پوشک میگیرم خیلی اذیتم مادرم بنده خدا اومده پیشم با اینکه کمر و پادرد داره مادرشوهرم خیلی وسواسه مخصوصا نجس پاکی خیلی حساسه به همه چی بعد که من دخترمو دارم از پوشک میگیرم میگه چند روز درست میشه حالا یه چی پاش کن منظورش مای بییی بیار ما ببینیمش زود برو وای که چقدر حرصم گرفت البته به مامانم تلفنی گفته بود که بچه رو بیاره زود بره بهش میگم الان اصلا دخترم مایبیی رو قبول نداره چطوری بپوشونم میگه به حرف بچه گوش نکن هر چی بگه که نباید کوش داد میگم خودش دلش نمیخواد بیرون بره هوا گرمه کلافه میشه گریه میکنه میگه مهم نیست بیار ما ببینیمش اینقدر اذیت میشم از طرز تفکر قدیمیشون حتی دکتر بردن دخترمو ایراد میگیره میگه قدیم اینقدر بچه رو دکتر نمیبردن اینقدر رو مخمن حالا من خیلی احترام نگه میدارم خیلی هواشونو دارم اما چه فایده طرز فکرشون دیوونم میکنه شماها جای من بودید چی کار میکردید اخه بیشتر حرص میخوره که هفته دیگه اربعین مراسم داره با اوضاع بچم میرم خونشون یا نه واقعا نمیدونم چی کار کنم

۷ پاسخ

من جای تو بودم کارخودمو میکردم ب حرف اونا هم توجه نمیکردم فعلا بچتم نبر خونشون

دقیقا خانواده شوهر منم همینن یکسره گله ک نیومدی بچه رو ندیدیم حالا اصلا دعوت نمیکنن برا شام و ناهار(من چند ماه یبار میرم شهرستان) گاهی همین میگن بیا وقتی میرم خیلی حساسم ب تمیزی اصلا بچه تو زیر اندازم نباید چیزی بریزه موقع غذا خوردن هی بلندش میکنن میتکوننش تا غر زدم ک نکنید بذارید بخوره من جارو میزنم

نبر بنظرم

قشنگ بگو نه نمیتونم اینطوری بچه نمیدونه چیکار کنه و دچار دوگانگی میشه الان از خونه نمیام بیرون

راحتی بچه ام برام مهم تره از طرز فکرشونه هر وقت دیدی آمادگیشو داره بگیر نداره نگیر
وقتی دیدی لازمه ببری دکتر ببر نداشت نبر
بگو اون قدیم بود دکتر نمیبردن بچه ها هزار جور درد مریضی میگرفتن و دور از جون فوت میشدن
الان دیگه علم پیشرفت کرده اون بنده خدا که الکی درس نخونده که بشه دکتر که ماهم الکی دکتر نمیبریم

نه پوشک نکنیا بگو دلت میخاد بیا خونه ببین ..بگو باید یادبگیره بعد بیام اگه پوشک کنی یادبگیره همونحاهم کارشومیکنه

بچها جاریم آب ریخته بودن رو مبل مادر شوهرم یکسره غر میزد ببین عقیده من اینه آدمهای تمییز ک نمیذارن چیزی بریزه ب شدت تنبل هستن از تنبلی میترسن زیاد ریخت و پاش بشه در مورد دکتر بردن مطمن باش 90 درصد نگران بچشون استراحت‌ ب هم نریزه ی وقت خرج نکنه کلا خانواده های شوهر رو مخن

سوال های مرتبط

مامان Roza مامان Roza ۲ سالگی
از دست شوهرم خسته شدم هرچی و به دخترم میگم نه هر کاری و میگم نه انجام نده پشت من به دخترم میگه برو انجام بده اونم جدیدا شکایت من و میکنه تا بهش میم فلان چیز خوب نیست الان وقتش نیست نمیدم میره به شوهرم میکه مامان فاان چیز و نمیده یا فلان کار و نمیزاره انجام بدم اونم بهش میگه بیا من بهت بدم یا میگه برو انجام بده
علنا من و کوچیک میکنه بچه به حرفم تره خورد نمیکنه خسته شدم از نفهمیاش خستههههههه
شب بهش میگم تو تخت جای بازی نیست بازی کردید بسه بازیای خطرناک میکنن بعد که بچه داره خوپشو پرت میکنه من عصبانی میشم چون نزدیک از تخت با مخ بیوفته پایین بچه رو بغل میکنه به من میگه پدر سگ مادر فلان بعد به بچه میگه ریه نکن بابا عیب نداره خودم هستم
بچه ام تا اخر شب از من فرار میکنه که میترسم مامان نیاد و از این حرفا
واسم مهم نیست بچه میوفته دنبالش از این که من و خراب میکنه و دارم با یه مرد نفهم بیشعور که خیر سرش مدیره و تحصیل کرده اس و ریده با این شعور و شخصیتش زندگی میکنم خسته ام خیلی خسته ام
مامان آیسان ❤️ مامان آیسان ❤️ ۲ سالگی