دخترمن بزرگ بود من رفتم زایمان گذاشتم پیش مامانم گفتم هیچ جا اجازه نمیدی بره خونه داداشام آخه پسرداداشم بزرگه آبجیم اومدبیمارستان پیشم
بچه ای دیگ برای چیت بود خاهر بااین وضع البته ببخش سوالع برام؟
شوهر بی درک
تو رو هم از خونوادت کردن این چ وضعشه چرا باید فقط شما فدا بشی کاش چن سال دیگ بعد حداقل چن سال تنفس و شناخت و اگاهی باردار میشدی
قصد دخالت نذاشتم نظر دادم و غصه خورپم
منم مثل توام حتی یه دقیقه دوس ندارم خانواده شوهرم به بچم دست بزنن آخه برخلاف من هستن اونا میگن تو بلد نیستی مادر خودت یا خواهرت بیاد بچتو بگیره دست کسی نده آخه بچه بی زبون که چیزی بهش بدن نمیدونه چیه
ب شوهرت بگو مامانت بچه هیچ علائمی نداره میگ دارو بده این قضیه رو بزرگ کن بگو خیلی خطرناکه ک دارو الکی بدی ب بچه خدایی نکرده اتفاقی میفته بگو مامان من باشه من بهش میگم ک چیا بده یا نده ولی ب مادرت باشه ب حرف من گوش نمیده دیدی همه چی داد ب بچه
به شوهرت بگو . این بچس . هر چیزی رو بدون آگاهی بدن بخوره خدایی نکرده سریع مسموم میشه . .بترسون شوهرتو . اینجوری نمیشه که . من خودم انقددد حساسم . نمیزارم شوهرم ب لچه قطره هاشو بده . میگم کم و زیاد میدی .
اونم حساس شده . هر چیزی رو میپرسه اول . به حانوادشم از اول گفته چیزی سرخود ندن ب بچه
بگو باید پیش مامانم بزارم
روزانه پیام مشاور، متناسب با سن کودکتون دریافت کنین.
سوالاتتون رو از مامانای با تجربه بپرسین.
با بازیهایی که به رشد هوش و خلاقیت فرزندتون کمک میکنه آشنا بشین.