رزا هم شدیدا از صدای موتور که ناهنجارن، صدای بلند ماشین میترسه ،صدا که میاد رو میکنه به من که بدوه سمتم میگم مامان نارس موتوره موتور یهو میبینی وسط راه دیگه نترسید برمیگرده میره تازه بهتر شده یخوره، من هر وقت میترسه بغلش میکنم میگم مامان فلان چیزه نترس من پیشتم تموم میشه همیشه اینطوری کردم الان نسبت به قبل بهتره،اصلا نرفته به من شدیدا تو بچگی جسور و نترس بود فوق العاده نترس بودم ،الانم اصلا از هیچی نمیترسم ولی اصلا مثل ننه اش نشده
خداروشکر پسرمن از هیچی نمیترسه بجز اینکه تو حموم میترسه آب بریزم سرش سرشو بشورم
پسر من کلمه ی ترس رو نمیشناسه...واکنش نشون میده اما کلمه ی ترس رو خودم به کار نمیبرم.مثلا از جارو برقی میترسید هرجا میرفتیم نباید جارو برقی رو میدید میدید گریه ش بند نمی اومد.
روشو پارچه انداختم بردمش کنارش بعد براش داستان تعریف کردم که جارو برقی پتوانداخته روش حالا پتوشو برداره بیدار بشه دوستمونه بهمون کمک میکنه اشغالارو جمع کنیم مثل ماشینا چرخ داره بعد گرفتمش تو بغلم چرخهاش و همه چی جارو برقی رو نشون دادم بعد گفتم بیا باهم روشن کنیم و باهاش دست بدیم دیگه از اون به بعد چندبار تکرار کردم دیگه الان جرعت ندارم جارو برقی جلو دیدش بذارم ساعت ۶ صبح هم که باشه مجبورم میکنه جارو روشن کنیم.کلا برای هرچیزی که حس کنم میترسه داستان میگیم یا میریم از نزدیک میبینیم اوکی میشه.
از صدای وانتی ها میترسید هربار که می اومد من وسط کار هم که بودم ادای بلندگو رو براش درمیاوردم چندبار این کارو کردم یه بارم تو خیابون بهش نشون دادم دیگه الان شده یه مدل بازیش دستشو میگیره جلو دهنش صداشو عوض میکنه مثلا
الهی شکر این یکی رو بچه ها ندارن فقط از دایی شوهرم که خیلی مرد مهربونی میترسن
پسر من از جارو شارژی میترسید یه مدت تو بغل خودم بردم پیشش من دست زدم نازش کردم اونم کم کم دستشو آورد جلو دو سه روز اینجوری کردم بعد روشنش کردم روز اول خودشو سفت میکرد تو بغلم نگاه نمیکرد بهش ولی باز دست زدم به جارو نازش کردم کم کم نزدیکش کردم به خودمون تا پسرمم بتونه دست بزنه کم کم دست زد فهمید ترس نداره هیچی نیست الان خودش میره جارو رو میاره وسط پذیرایی روشن میکنه مثلا به تقلید از من جارو میکشه
پسر من میترسه مواجهه میکنم بعد دو سه روز خوب میشه
میگم مامان ترس نداره بیا نزدیک تر مواجهه میکنم
پسر من از سگ و سشوار میترسید بردم نزدیک سگ اولش ترسید الان رفیق شده
ولی هنوز از سشوار میترسه
دختر من از صدای آسیاب قهوه میترسید. چون باباش یگ بار یهویی روشن کرد ترسید. من اومدم موقع روشن کردن خبرش کردم. بهش میگم رزا مامان میخوام اینو روشن کنم، صدا میده، حالا یک دو سه. وقتی اینکارو میکنم خیلی طبیعی برخورد میکنه. فقط نگو ترس نداره. همون بغل خوبه و کنارش باش. کم کم احساس امنیت میکنه و ترس از سرش میفته.
دختر منم وقتی برقا میره و خونه تاریک میشه بشدت میترسه و میدوعه میاد بغلم
من ک سعی میکنم حواسشو پرت کنم تا ب تاریک بودن محیط توجهی نکنه، بعد چند دقیقه تاریکی براش عادی میشه و بازی میکنه
کاریش نمیشه کرد من فقط از محیط دورش میکنم دلداریش میدم بعد سعی میکنم کم کم به اون چیزی که میترسه نزدیکش کنم اما بازم میترسه دختر من بشدت از صدای وسیله برقی میترسه از جک و جونور اصلا نمیترسه
حتی از جارو برقی خاموش هم میترسه نتونستم کاری کنم
والا بچهمن از جارو برقی.مولینکشس.چرخ گوشت.گوشتکوب برقی.میترسه در حدی که از ترس میلرزه
روزانه پیام مشاور، متناسب با سن کودکتون دریافت کنین.
سوالاتتون رو از مامانای با تجربه بپرسین.
با بازیهایی که به رشد هوش و خلاقیت فرزندتون کمک میکنه آشنا بشین.