من دیگه خسته شدم از دست خواهرشوهرم، طبقه پایین ما هستن
پسرش دوسالشه سرماخورده همش میارتش اینجا
هزارررر بار گفتم پسرت سرما خورده عین خیالش نیس صبح اومد غروب اومد پسرشم همش نزدیک نویان میشه سرفه میکنه بهش میگم به نویان سرایت میکنه بیا کنار مامانش بازم اهمیت نمیده من دیگه به چه زبونی بگم خونم نیا
الان پسرم یه سوراخ دماغش انگار ابریزش داره فردا هم واکسن چهارماهگی داره نمیدونم چیکار کنم دارم دیوونه میشم

از این آدمای نفهم زیاد دیدم
تازه حقم ب خودشون میدن پشت آدم میگن چقدر وسواس و حساسند انگار فقط خودشون بچه دارن
نمیگن ما بی‌شعور و نفهم هستیم وقتی مریضیم بتمرگیم خونه
اگ‌بچت علائم سرماخوردگی داره نبر واکسن

بچه را ببر تو اتاق خواب تذکر بده پسرش نزار کنار بچه بیاد به شوهرت هم بگو هر دفعه هم اومدن یه بهونه بیار خودت ناراحت بگیر نمیاد دیگه

فردا نبر برای واکسن
بعد بهش بگو آلرژی پسرت😐 سرایت کرد به بچم،بردم واکسن نزدن
گفتن سرما خوردگیه آلرژی نیست
منم که بچمو جایی نمیبرم سرما بخوره
حالا بخاطر این مثلن آلرژی پسرت واکسنش چندروز عقب میفته

قبل اینکه اون بیاد تو پاشو برو هیم الکی عطسه کن افتضاح سرفه کن یه دستمالم بگیر دست فیر فیر کن اشک مصنوعیم بریز چشمت که آبریزش بگیری ، بگو ازتو وا گرفتیم حالا سوپ برام بزار بچه شیر میدم داغونم 😅😅😅

خدایا چکار کنیم با این آدم شوهرای زبون نفهم و مشکل ساز

در و باز نکن بگو بچم خوابه سرما خورده

به شوهرت بگوتفهیم کنه به خواهرش

نزن واکسن رو فعلا

درو باز نکن 😅