پارت ۶

وقتی آوردنش بیرون فرم سرش خربزه ای شده بود از بس کشیده بودنش که البته درست میشه اما گریه نمیگرد
خفه شده بود گذاشتن تو دستگاه احیا کردن گریه کرد
بعد شروع کرد فشار دادن شکمم به طرز وحشتناک برای درآوردن جفت که از درد مینواستم بیهوش بشم بعد ایتکه درش اورد
بعدش یه بی‌حسی خیلی کم اثر زدن تو واژنم و شروع کرد بخیه زدن واژنم کلی بخیه زدن همشم حس کردم و از درد میخواستم تیکه تیکه بشم
بعد ۴۰ دقیقه بخیه زدن تموم شد یکم گذاشتن تو اتاق بمونم سرمم تموم بشه بعد آوردنم بخش
از شدت درد لگن و سوزش واژن نمیتونم راه برم و به زور میرم دسشویی جواب کسایی که میگن طبیعی زایمان کنی همین که بچه بیاد بیرون تمومه بلانسبت غلط کردن
تازه سوزش بخیه و درد لگن و درد دنده از بس فشار میدن شروع میشه بالای همه اینا با این همه بخیه که برام زدن اومدن دوباره معاینه کردن که ببینن خون‌ریزیم چطوره و هی میان فشار میدن شکممو

۱۶ پاسخ

عزیزم بلا نسبت بقول خودت غلطو شما می‌کنی ک چون خودت زایمانت سخت بوده دلیل نمیشه بقیه رو بترسونی
من طبیعی زایمان کردم از قبل آمادگی داشتم یه ساعت درد کشیدم بعدشم ک سر بچه اومد هیچ دردی نداشتم،همراهم نداشتم خودم کارامو‌کردم‌و میکنم برگردم عقب باز انتخابم طبیعیه،پس ببحا می‌کنی به ماها هم میگی غلط کردن

طبیعی کلا بده هرکی میگه خوبه پول سزارین نداره واسه اون.

امام علی معروف به قتلگاه بی شرفا هیچی حالیشون نیست خواهر من داغون کرده بودن

من ساعت یازده یک سانت بستری شدم پنجاه دقیقه بعدش فول شدم زایمان راحتی داشتم حتی موقع کشیدن بچه هم درد آنچنان نداشتم دکتر شیفت بیمارستان گفت درست مریض من نبودی و نیازی به بخیه نداری ولی ترمیمت میکنم خدا پدرتون بیامرزه

چون شما تجربه ات بد بوده از زایمان طبیعی قرار نیست برا بقیه هم اینجوری باشه

هرکس یه جوره زایمانش برا من اصلا اینجوری نبود

چجوری تاپیک میزنی ک اصلا جزو پروفایلت نمیاد؟

والا برا من یکم شبی شما بود اما انقد وحشت ناک نبود حتما دکترت خوب نبوده

چون امادگی طبیعی نداشتی و ترس وجودت گرفته بوده اینققققدر اذیت شدی گلم
ترس زایمون بده
من خودم بچه اول سزاریان شدم عفونت کردم تا دوماه رو جا بودم و... الان برای. این یکی سزاریان برام شده کابوس ، دلم میخواد طبیعی بزام ، چون خاطره بدی از سزاریان دارم و درکت میکنم که چی کشیدی از ترس و درد

وای چقد بد تعریف میکنی منم میخوام طبیعی برم سکته دادی مارو

عزيزم واقعا زايمان بدى داشتى حق دارى اين شكلى بگى،مخصوصا كه اصلا امادگى قبلى براى طبيعى نداشتى متاسفم كه روز مهم زندگيت اين شكلى خراب شد

چون امادگی نداشتی خیلی بهت سخت تر گذشت لگنتم تنگ بود

درسته زايمان دردش زياده ولي برا هر كسي متفاوته..من خودم بچه اولم درد كشيدم ولي به صورت وحشتناك نبود همون موقع كه زايمان كردم راحت شدم ديگه دردي نداشتم به هيچ وجه ده روز بخيه ها افتادن و به حالت عادي برگشتم چرا بايد بقيه رو بترسوني دليل نميشه همه اينجوري درد بكشن

الان یکی بگ من چیکار کنم ن راه پیش دارم ن راه پس😐😐😐😐😐

اصلا طبیعی خوب نیست

الان بیمارستانی؟

سوال های مرتبط

مامان سویل کوچولو🤱👼 مامان سویل کوچولو🤱👼 روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان پارت ۳
رفتم اتاق زایمان ساعت ۹ و ۵۵ دقیقه بود دراز کشیدم رو تخت روی پاهام و شکمم پارچه انداختن روی واژن کلی بتادین ریختن بهم گفت عزیزم اماده ای بی حسی بزنم گفتم اره با امپول بی حسم کردن و برش زدن در حد ۷ ۸ تا زور سر دخترم اومد بیرون و دراوردنش 🥺
اون لحظه که میکشنش بیرون خیلی خس خوبیه ادم سبک میشه و واقعا درداش کم میشه بعدم دو سه تا زور و دو سه تا سرفه محکم کردم جفت اومد بیرون
دخترم گذاشتن رو سینم کلی قربون صدقش رفتم با صدای من اروم میشد.
۱ ساعت و ۴۰ دیقه بخیه ام طول کشید به گفته ماما که ۵ لایه بخیه خوردم
تو طول بخیه زدن دخترم رو سینم بود. بعد بخیه اوردنم اتاق وسایلامو جمع کردم لباسای دخترمو پوشوندیم شکممو فشار دادن هرچی خون و لخته بود ریخت بیرون ، لباسای بخش رو اوردن پوشیدم اوردنم بخش ساعت ۱۲ شب بود. الانم دارم مرخص میشم
از زایمان بخوام بگم درد نداره دروغ گفتم درد داره ولی مونده به تحمل هرکسی الانم بخاطر بخیه هام نشستن سخته برام 🫠
انشالله قسمت همه چشم انتظارا
مامان اِلارا💖 مامان اِلارا💖 روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان_ پارت سوم❌😃
پوزیشن بچه برعکس شده بود داشته خفه میشده اینقد زیر قفسه سینمو فشار دادن که دیگه نفسم بند اومده بود ی رب بیس دیقه زمان برد
اخرشم شکممو فشار دادن بعد بخیه زدن ک جفت خارج شد این قسمت درد انچنانی نداشت یهو ساعت ۱۲:۴۵ دیقه بچرو کشیدن بیرون همین که صدای گریه شو شنیدم خودمم شروع کردم گریه کردن و هق هق زدن
اوردن تماس پوست به پوستی بهمون دادن و بچمو بردن قسمت نوزادان وقتی دیدمش اینقد کوچولو بود دوباره شروع کردم گریه کردن
خلاصه گذشتو درد قفسه سینمو درد شکمم منو نمود
شکمم انگار سیخ داغ گذاشتن تا ۱۲ ساعتم ک اجازه شیاف اینا نداشتم چون مسکن زده بودن همراهم که نمیزاشتن تا خود صبح گریه میکردم از درد
بزور صبح خودم شیاف گذاشتم ی کوچولو دردمو انداخت ولی واقعااااا فک نمیکردم سزارین اینقد درد داشته باشه کل تنو بدنم میلرزید حالم خیلی بد بود تنهام که بودم
صبح با هزارتا التماس وقتی حالو روزمو دیدن راضی شدن مامانم بیاد
ادامه پارت بعدی
مامان آوش💫 مامان آوش💫 ۵ ماهگی
تجربه من از زایمان سزارین
روز سوم فروردین برای سونوگرافی به بیمارستان رفتم که گفتن آب دور جنین 8.5به دکتر شیفت زنگ زدن و گفت باید عمل بشم چون بچه هم بریچ بود اومدم خونه یه دوش گرفتم و وسایلام جمع کردم و ساعت 3بستری شدم اول nstگرفتن بعد سوند وصل کردن و انژوکت زدن موقع وصل کردن سوند و بعدش خیلی احساس سوزش داشتم بعد رفتم اتاق عمل امپول بی حسی تو نخاعم زدن اصلا درد نداشت بعدش کم کم پاهام سنگین شد و یه پرده جلوی سرم کشیدن پنج دقیقه طول نکشید که صدای گریه بچم شنیدم و دیدمش اشکام جاری شد🥹پسر سفید قند عسلم هیچ وقت فکر نمیکردم انقدر عزیز باشه،خداروشکر کردم بعدش شروع کردن به کندن جفت و بخیه و ...با اینکه بی حس بودم اما کندن جفت کامل احساس کردم رحمم میکشیدن بیرون، بعد از بیرون آوردن بچه خیلی از قبلش بیشتر طول کشید حدود یک ربع فقط بخیه و کارای بیرون‌اوردن جفت انجام دادن ،یکم بالا اوردم بعد که تموم شد نیم ساعتی توی ریکاوری بودم درخواست پمپ درد کردم ،بعدم که بلندم کردن و رو تخت خوابوندن با اینکه موقع عمل زیاد اه و ناله کردم و حرف زدم ولی سردرد نگرفتم،کم کم دردام شروع میشد پمپ درد خیلی خوب بود هر بار که اذیت بودم فشار میدادم
مامان دنیز کوچولو🎀 مامان دنیز کوچولو🎀 ۱ ماهگی
بعد سه روز اومدم تعریف کنم
من چند روزی بود درد داشتم و یک سانت باز بودم دوشنبه من ۳۴هفتع و ۶روز بودم یهو حس کردم کیسه نشتی داره رفتم معاینه کردن گفتن ۳سانت هستی کیسه نشتی داره زایمان میکنی سر بیمه اذیت شدم اومدم علوی شب نه بستری شدم درد نداشتم انقباض نامنظم تا سه صبح بعد یکم دردا مرتب شد ساعت شیش اومدن کیسه رو پاره کنن پاره کردن درد اصلی شروع شد درد کشیدم یک ساعت واییی خیلی سخت بود زور نداشتم بچه نمیومد به زور اومد بخیه زدن داستان من از اینجا تازه شروع شده رگ از داخل پارع شده بوده و بخیه نزده بود رگ خونریزی کرد طی نیم ساعت اندازه یه هندونه لابیا ام باد کرد دردی که اون داشت زایمان اصلا نداشت مردمممم یعنی واقعا بخیه ها که مینداخت من حسشون میکردم بردن اورژانسی اتاق عمل با بیحسی اسپاینال کورتاژ کردن بخیه هارو کشیدن از اول زدن برام خیلی سخت بود دو روز کامل دراز بودم سوند و پنس داخلم بود نمی‌تونستم تکون بخورم یعنی واقعا دهنم سرویس شد هم طبیعی هم سزارین شدم خیلی اذیت شدمممم خیلییی
مامان نیلا مامان نیلا روزهای ابتدایی تولد
مامان جوجه رنگی🐣🐦 مامان جوجه رنگی🐣🐦 ۱ ماهگی
مامان دنيز🎀✨ مامان دنيز🎀✨ ۲ ماهگی
تجربه زايمان طبيعي پارت آخر
خلاصه دخملم اومد بيرون بدون هيچ بي حسي اي
واقعا هيچوقت فكرشو نميكردم بدون بي حسي بتونم اخه از اول بارداريم با بي حسي روي زايمان طبيعي حساب باز كرده بودم
بعد از چيدن نافش دكتر شروع كرد باقي چيزارو از تو شكمم كشيد بيرون و شروع كرد به بخيه زدن كه اصلا درد نداشت
حدودا يه بيست دقيقه اي بخيه زدن طول كشيد
ديگه شستنم و خشكم كردن و منتظر موندم مامانم بياد پيشم
همش قربون صدقه دخترم ميرفتم و ميگفتم باورم نميشه🥺
لباساشو كردن تنش و يكم بعد مامانبزرگش اومد🥺😍حسابي ذوق كرديم دوتايي
ديگه منتظر مونديم تا بيان ببرنم بخش
قبلش ي معاينه ديگه شدم فشار خون و تبمم چك شد و نشستم رو ويلچر اومدم بخش
الانم با دنيز خانم رو تخت خوابيديم🥺😍
بنظر من واقعا ارزشش رو داشت چون لحظه اي كه دخترمو كشيدن بيرون يه لحظه تموم دردام تموم شد رفت انگار اصلا نبوده
براي بخيه هامم قرص و شياف استفاده ميكنم فعلا كه خوبه
من برگردم عقب بازم طبيعي رو انتخاب ميكنم😍
مامان فسقلی🐰 مامان فسقلی🐰 ۲ ماهگی
پارت ۳ از تجربه زایمان طبیعی بیمارستان تخت جمشید
به واژنم آمپول زدن و بعدش بین واژن تا مقعد منو برش زدن من اصلا این برش رو احساس نکردم وقتی دکتر و پرستار ها شگم‌منو فشار میدادن خیلی درد زیادی بود وقتی دیدن من همکاری نمیکنم و زور نمیزنم ۲ نفر با دست هاشون خیلی محکم شکم منو فشار میدادن دیگه زورشون نرسید و دکتر بی هوشی که مرد بود اومد و با همکاری یکی از ماماها چند بار خیلی خیلی محکم شکم منو فشار دادن و نی نی کوچولو به دنیا اومد وقتی بچم به دنیا اومد و ساعت ۲۳:۱۵ دقیقه یود که زایمان کردم دیگه هیچ دردی نداشتم کلا درد هام رفته بود حتی وقتی دکترم داشت بخیه میزد نگاه میکردم اما بی حس بودم و اصلا احساس نمیکردم بعد از اینکه بخیه زدن تموم شد نی نی کوچولومو دادن بغلم تا بهش شیر بدم و بعدش بهم شام دادن آبمیوه دادن که بخورم خوردم بعد که منو بلند کردن لباسمو عوض کنم یه سرگیجه خیلی بدی داشتم که اصلا رو پاهام‌نمیتونستم وایسم دوباره بهم آبمیوه دادن و منو با ویلچر بردن بخش