۱۱ پاسخ

عزیزم من بچه های بردارم با تلویزیون بزرگ شدن بگیم ما دهه ۶۰ هستیم زیاد تلویزیون روشن نبود اما بچه اول خودم متولد ۸۷ و همینطور بچه برادرم متولد ۷۹ و همینطور ۸۵ و ۹۰ الان اینا مخصوصا بچه برادرم که فقط پای تلویزیون و کارتون آهنگ بود خیلی هم باهوش الان خودش مدرس زبان انگلیس و همینطور مترجم اون یکی داره وکالت میخونه. دختر خودمم باهوشه.یا از لحاظ چشم ضعیف شدن تا الان مشکلی نداشتن.چی شد زیاد هم حساس نشو .

عزیزم اصلا اینکارو نکنید اون پارچه رو بردارین، اینجوری بچه چشمش آسیب میبینه و خیلی اذیت میشه. بجاش کمتر روشن کنین در طول روز

در حد کوتاه مشکلی نداره
پسر من فقط موسیقی های شبکه پویا رو گوش میده
روشنم باشه نگاه نمیکنه دیگه

تصویر رو نگه دار. اینطوری فقط صدا میاد

خوب کاری‌ میکنی نمیذاری ببینه
یه گزینه ای داره تلویزیون تصویرو کلا قطع میکنه فقط صدا داره اونو بذار با صداهاش خیلی خوبه

چه کاریه آخه اینجوری چشم بچه بدتر اذیت میشه که عزیزم

منم اوایل حساس بودم و نمی‌ذاشتم ببینه ولی الان کارتون های مناسب سنش که نور های رنگی کمتری داره و سرعت حرکتشون کمتره (مثل کارتونهای قدیمی) براش دانلود میکنم میذارم

منم نور تلوزیون رو تاجایی که میشد برای کاهش عذاب وجدانم کم کردم😂

عزیزم 😅😅😅 درسته تلوزیون برا بچه خوب نیس ولی حالا که ذوق میکنه در حد نیم ساعت براش روشن کن ولی اون روسری هم بردار ، چشماش بدتر اذیت میشه🙁😅

من خونه امون همییشششه تلوزیون روشن ولی بچم خوشش نمیومد توجه نمیکرد من راحت بودم🤦🤣تازگیا که دیگه دوسال رد کرده بیشتر نگاه میکنه و مخصوصا همون ورزش ساعت ده شبکه پویا باهاشون انجام میده، به بقیه فیلما توجهی نداره

منم در روز مثلا ده دقیقه ، شبا که باباش اخبار اینا میبینه میذارم‌نگاه کنه

بزار ببینه بچه، هیچوقت ۴ساعت نگاه نمیکنه پر حد ۱۰دقیقه ست. کا همیشه روشنه عضوی از خونواده ست تلویزیون

سوال های مرتبط

مامان مَاهی🌕🎀 مامان مَاهی🌕🎀 ۹ ماهگی
واقعا بعضی وقتا من از دخترم خجالت می‌کشم..
اینکه مجبورم با خودم بیشتر جاها ببرمش و خواهم برد...
امروز بچم رو صبح زود از خواب نازش بیدارش کردم و تا شهرری رفتیم تا آزمون اصلح بدم...
توی اون مدت که من سرجلسه آزمون بودم، دخترم با شوهرم توی محوطه منتظر من بودن که بیام بیرون... عزیزدل مادر من واقعا اخساس شرمندکی کردم اون موقع که چشات رو از شدت خواب الودکی محکم با دستات می‌مالیدی... من احساس شرمندکی کردم وقتی دیدم امشب دندون دیگه ت هم داره میزنه بیرون و این روزا مجبورم تورو با خودم هرحایی که کار دارم ببرم🥲🥲🥲 فردا هم باید برم ی خورده کار اداری دارم انجام بدم، همسرمم هست باهامون اما من واقعا احساس شرمندکی دارم در برابر مهوا... اینکه بچم با این شرایطش که داره دندون درمیاره... من باید دنبال خودم از این اداره به اون اداره بندازمش😬🥲🥲

واقعا موندم چیکار کنم... حالا برای دو ترم باقی مونده ارشد... تصمیم دارم مهوا الان کوچیکه دو ترم دیگه هم مجدد مرخصی بگیرم... واقعا نمیشه مهوا رو تا کله تهران با خودم ببرم🤦🏼‍♀️🤦🏼‍♀️🤦🏼‍♀️
اصلا اعصابم خورده، ناشکری نمی‌کنم اما خدایا من خودم حاضرم هرسختی باشه به جون بخرم اما بچم اذیت نشه...
توروخدا واسه ارامشم دعا کنید