واقعا بعضی وقتا من از دخترم خجالت می‌کشم..
اینکه مجبورم با خودم بیشتر جاها ببرمش و خواهم برد...
امروز بچم رو صبح زود از خواب نازش بیدارش کردم و تا شهرری رفتیم تا آزمون اصلح بدم...
توی اون مدت که من سرجلسه آزمون بودم، دخترم با شوهرم توی محوطه منتظر من بودن که بیام بیرون... عزیزدل مادر من واقعا اخساس شرمندکی کردم اون موقع که چشات رو از شدت خواب الودکی محکم با دستات می‌مالیدی... من احساس شرمندکی کردم وقتی دیدم امشب دندون دیگه ت هم داره میزنه بیرون و این روزا مجبورم تورو با خودم هرحایی که کار دارم ببرم🥲🥲🥲 فردا هم باید برم ی خورده کار اداری دارم انجام بدم، همسرمم هست باهامون اما من واقعا احساس شرمندکی دارم در برابر مهوا... اینکه بچم با این شرایطش که داره دندون درمیاره... من باید دنبال خودم از این اداره به اون اداره بندازمش😬🥲🥲

واقعا موندم چیکار کنم... حالا برای دو ترم باقی مونده ارشد... تصمیم دارم مهوا الان کوچیکه دو ترم دیگه هم مجدد مرخصی بگیرم... واقعا نمیشه مهوا رو تا کله تهران با خودم ببرم🤦🏼‍♀️🤦🏼‍♀️🤦🏼‍♀️
اصلا اعصابم خورده، ناشکری نمی‌کنم اما خدایا من خودم حاضرم هرسختی باشه به جون بخرم اما بچم اذیت نشه...
توروخدا واسه ارامشم دعا کنید

۱۳ پاسخ

عزیزم امیدوارم انقدر موفق بشی که برای دخترت جبران کنی روزای خوبی براتون ارزومندم❤️🤍

چقدر منم این حس رو دارم
پارسال روزای اول ک رفته بودم مدرسه با اینک بچم حدودا ۱۵ ماهش بود ولی تا صبح زجه میزدم از زور عذاب وجدان
خیلی روزای سختی بود
الانم همینه
امیدوارپ در آینده درصدی از سختی و غم ما رو متوجه بشن

خوبیش اینه حداقل پیش خودته مشکلش میشه کمبود خواب
من الان دارم میرم امتحان گذاشتمش پیش مامانم
داشتم میومدم دید دارم میرم شروع کرد ب گرریه
ای خدا هی دارم ایت الکرسی میخونم آروم شده باشه 🥲

انشالله بهترین ها براتون اتفاق بیفته ...🤲
من حاضرم با جون و دل مهوای شما رو نگه دارم مثل مهوای خودم 😍
درکتون میکنم منم تو شهریار غریبم 😢 تا جایی که بتونم کمکی ازم بر بیاد دریغ نمیکنم بی تعارف ...🌹

عزیزدلم شرمنده نباش چون با این تلاشا داره برا موفقیت بیشتر همراهیت میکنه 🥹🤌🌱

موفق باشی
مطمئن باش مهوا هم میگه مامان جون من و بابا توی هر شرایطی کنارتیم

عزیزدلم مگه مادرت نزدیکت نیست

بعدا بهت کلی افتخار میکنه💕

عزیزم نمیشه انتقالی بگیری یا مهمان بیای شهرخودت؟؟؟

عزیزم ....به این بعدش نگاه کن که دخترت یه مادر باسواد و پرتلاش داره که حتی با وجود بچه کوچیک داره واسه زندگی و اینده دخترش میجنگه....من سر دخترم دانشجو بودم...سر پسرم معلم...فقط یک ماه تونستم مرخصی برم...هر موقع عذاب وجدا میگیرم به این بعدش نگاه میکنم که هرکاری کردم بخاطر بچه هام بود🫀

نمیشه بذاری خونه همسرت پیشش بمونه شما تنها بری؟

سخت نگیرین…

دعا میکنم که آزمونت رو عالی داده باشی
منم عین توام
ولی خب چه میشه کرد داریم تلاش می‌کنیم برای آینده خانوادمون

خب صبحا بیدارش نکن همون طور خواب ببرش

سوال های مرتبط