۱۰ پاسخ

مبارکه عزیزم
درکت میکنم حال روحی و جسمی باید آماده باشه
هدیه خداست حتما تواناییشو داری که خدا بهت داده

عزیزم درکت میکنم واقعا
ولی حتما خدا اینجوری خواسته
ناشکری نکن خدا بزرگه شک نکن بهت قدرتشو هم میده

مبارکه، خدا یک فرشته دیگه بهت داده، چقدر دوست داره، ان شا الله توانت هم بیشتر میکنه

خدا توانشو میده قشنگم
به سقط فکر نکن

معلومه از حاملگی قلبیته این بیبی چک خخخخخخخ

خدا خودش بهت صبر میده بسپارش به خدا خدا خودش نگهداری هست

مبارک باشه عزیزم منم حامله ام ناراحت نباش گلم باهم بزرگ میشن

من شرایط شما برام پیش اومده
پسرم شش ماهش بود که دومی رو باردار شدم سخت بود ولی خوبی های خودش هم داره الان یکی ده سال ونیم شه یکی هم نه سال با هم همبازی هستن باهم میرن مدرسه و میان
خدا خودش توانیش رو بهت میده نگران نباش

عزیزم من درکت میکنم منم همین بودم ولی با این تفاوت من بچه اولم ۱سال و۷ماهش بود واقعا تو باداری داغون شدم اصلا کسی کمکم نبود شوهرمم ک اصلا همش دروغ میگفت کمکت میکنم بعد بچه اولمم پسر بودخیلیییی فضول وبد غذا داغون شدم یعنی در حق بچه اولم ظلم کردم به جای اینکه با اون باشم همش درگیر اینم
حالا دیگه شده ونمیخوای بندازیش پس محکم باش و انتظار نداشته باش ومنتظر پاره شدن باش😁
بازم خوبه اختلافش کمتره شاید بهتر باشه
خدا بهت انرژی بده همچنین به من
من روزی نیست ک خودم رو نفرین نکنم

وای عزیزم منم دقیقا حال تورو دارم
بچم نه ماهشه تست زدم مثبت شد دارم دیوونه میشم تو شهر غریب خانوادم نیستن کمکم کنن
منم ب سقط فکر کردم ولی دلم نمیاد🥲🥲

سوال های مرتبط

مامان مَاهی🌕🎀 مامان مَاهی🌕🎀 ۹ ماهگی
واقعا بعضی وقتا من از دخترم خجالت می‌کشم..
اینکه مجبورم با خودم بیشتر جاها ببرمش و خواهم برد...
امروز بچم رو صبح زود از خواب نازش بیدارش کردم و تا شهرری رفتیم تا آزمون اصلح بدم...
توی اون مدت که من سرجلسه آزمون بودم، دخترم با شوهرم توی محوطه منتظر من بودن که بیام بیرون... عزیزدل مادر من واقعا اخساس شرمندکی کردم اون موقع که چشات رو از شدت خواب الودکی محکم با دستات می‌مالیدی... من احساس شرمندکی کردم وقتی دیدم امشب دندون دیگه ت هم داره میزنه بیرون و این روزا مجبورم تورو با خودم هرحایی که کار دارم ببرم🥲🥲🥲 فردا هم باید برم ی خورده کار اداری دارم انجام بدم، همسرمم هست باهامون اما من واقعا احساس شرمندکی دارم در برابر مهوا... اینکه بچم با این شرایطش که داره دندون درمیاره... من باید دنبال خودم از این اداره به اون اداره بندازمش😬🥲🥲

واقعا موندم چیکار کنم... حالا برای دو ترم باقی مونده ارشد... تصمیم دارم مهوا الان کوچیکه دو ترم دیگه هم مجدد مرخصی بگیرم... واقعا نمیشه مهوا رو تا کله تهران با خودم ببرم🤦🏼‍♀️🤦🏼‍♀️🤦🏼‍♀️
اصلا اعصابم خورده، ناشکری نمی‌کنم اما خدایا من خودم حاضرم هرسختی باشه به جون بخرم اما بچم اذیت نشه...
توروخدا واسه ارامشم دعا کنید