پارسال این موقع اا بود که از بیمارستان با بچه اومدم خونه مادرم.چه روزای سختی بود همش ناخودآگاه یادم میوفته،مادربزرگم هم اونجا بود مامانم دنبال کار و دکتر اون بود و بچه بغل خودم بود،شیر نداشتم بهش بدم روحیه ام داغون بود سر سینه ام اینقدر زخم شده بود و خوب شده بود که نوکش کامل کنده شده بود به دکتر نشون دادم حالش بد شد در این حد،اصلا هرکار کردم نوک سینه ام درنیومد،شوهرم هی سرکوفت که چرا شیر نمیدی و خودت نمیدی و فلان،یادمه با شیردوش ۴دیقه میشستم تازه ۲۰میل میومد،خودبچه هم مک نمیزد ،یبار صبح تا شب گشنه نگهداشتم که سینه ام رو بگیره اونم زاااار زااار گریه میکرد خون و شیر رو قاطی میدادم ولی چیزی نبود دوباره ول میکرد واییییییییییی چه روزای سختی نفسم بالا نمیاد یادم میوفته

چرا مادران الان شیر ندارن منم نداشتم ولی خدا را شکر اطرافیان میگفتن شیر خشک بده اما خودم وجدانم نمیزاشت وای چقدر من تو بیمارستان سینه هام فشار میدادن زوری شیر بیاد از هزار بار زایمان دردناک تر بود

ببین دیدی که تو اینستا چقدر میگن مادرا رو اذیت نکنید ….انقدر همه گیره که راجع بش کلیپ میسازن مادر که میشی باید اول دندت پهن بشه و بیخیال بشی اولویتت خودتو بچت باشه ادما رو مثل ببخشیدا بز نگاه کنی فقط هر چی میخان حرص بخورن و حرف بزنن 🚬😒

دقیقا مثه منه بدبخت شیر نداشتم نوک سینمم اصلا پیدانبود بخاطر این قضیه هامنم خیلی اذیت شدم سرسینه هام همش زخم یعنی بچم که مک میزد از دردمیمردم

برای همه بوده گل

منم وقتی شیر میدادم انگشت دستمو از شدت درد گاز میگرفتم که جیغ نزنم
نوکش از کنار تا وسط بریده و جدا شده بود

ولی همه اون روزا گذشت
واس بچه دومم دیگه سینم اونجوری نشد

بهت قول میدم یه روز دل تنگ همین روزای سخت میشی