۴ پاسخ

با بازی باید لباس‌هاشو عوض کنیم ثلاً من پام دستمو می‌کنم توی پاچه شلوار بعد با دستم ادای دهن یه سگو در میارم رف می‌زنم بعداً میگم دوست دارم پاشو بخورم هام هام اینجوری می‌تونم شلوار پاش کنم بقیه لباسام همینطور و در ضمن حق انتخابش می‌دم دو تا از لباس‌هایی که دوست دارم بپوشه رو لوش می‌ذارم میگم کدومو می‌خوای ین خیلی کمک می‌کنه چون پسر منم دقیقاً همینه و لباس پوشیدن دوست نداره ز پوشک شورتی هم می‌تونی استفاده کنی چون خیلی راحت‌تر با بازی می‌تونی پاش کنی و نیاز نیست بچه بی‌حرکت باشه

دختر من اینجور

پسر من همینجوره

پسر منم اینجوری بود ی بار زدمش گفتم همش همین داستانه باباش میگفت بپوش بریم بیرون نمیپوشید شوهرم خودش میرفت اینم تو خونه غش میکرد از گریه منم سرش داد زدم گفتم حقته نپوشیدی رفت دیگ درست شد

سوال های مرتبط

مامان حسنا مامان حسنا ۳ سالگی
مامانا حالم خیلی بده. دو ماهه دخترم لجبازی های عجیب غریب میکنه زندگی رو بهم سیاه کرده شب و روز برام نذاشته واقعا از آدمیت خارج شدم مثلا میگه غذا نمیخورم نمیخوام بخوابم نمیام پوشکمو عوض کنی نمیخوام آب میخواد میگه نمیخوام آب بخورم همه رو با گریه . تا ببینه سفره پهن میشه میخواد جمع کنه نمیذاره هیچی بخوریم نمیذاره جارو کنم نمیذاره لباسای خودم و خودشو عوض کنم حتی نمیذاره دسشویی برم چایی نمیذاره بخورم و همه این مخالفت ها هم با گریه ست با گریه های شدید
اما الان دو روزه میخواد پی پی کنه تا میاد بشینه یهو پا میشه میگه نمیخوام پی پی کنم و واقعا خودشو نگه میداره هر یک ساعت نیم یهو میبینه میخواد پی پیش بیاد میزنه زیر گریه که نمیخوام میگم بشین پی پی نکن نمیشینه خودشو جمع میکنه واقعا روانی شدم انروز سه روزه پی پی نکرده منم دیدم این آدم نمیشه هرچی بغلش میکنم هرچی بهش چشم چشم میگم بخدا نمیذاره ظرف بشورم نمیذاره نماز بخونم گفتم بهش بغلت نمیکنم با من خرف نزن اون واسه خودش گریه میکرد من ظرفامو شستم دسشویی رفتم نماز خوندم بعدم بردمش حمام حتی یک ماهه حمام نمیاد همه کارامو کردم بخدا وقتی صدا میکرد مامان دلم کنده میشد اندازه ده سال امروز پیر شدم ولی دیگه از دستش خسته شدم دیگه دمار از روزگارم دراورده الان خوابیده ولی هنوز تو خواب هق هق میکنه واقعا دلم خونه واسه بچم واسه خودم و زندگی تلخ تر از زهرم