۵ پاسخ

امیدوارم حالت بهتر بشه بتونی حرف بقیه رو بزاری کنار ودلت رو غمگین نکنی وقوی بمونی
ولی خداهم گفته وای به هرکس عیب جو طعنه زنی [ وَیلُُ لِکُلِّ هُمَزَهِِ لُمَزه ]

منکه کلن بیخیال شدم ولی حرفشو نگه میدارم به وقتش میکوبم تو صورتش

خب جوابشون رو در لحظه بده و خلاص

و منم...
پسرم هتوز تو گفتار کامل راه نیفتاده
هر کی بهش میرسه میگه چرا اینجوریه
ببر دکتر
وقای میام خونه واقعا بهم ریخته ام دلم.میخاد بشینم.گریه کنم
مگه دلسوزتر از مادر ب فرزتدش هست
مگه میشه ب فکرش نباشم
فقط میخان ناراحتی ادمو ببینن😢😔

هی نگو منم اینجور آدما سراغ دارم فقط با خودخوری خودم رو نابود میکنم😥😥😥

سوال های مرتبط

مامان 💙راد💙 مامان 💙راد💙 ۳ سالگی
تو پارک داشتیم بازی میکردیم

که چندتا از آشناهای دور رو دیدیم

خیلی بامزه اومدن نزدیکمون، و من هم خیلی خوشحال شدم از دیدنشون

امّا

بعد از احوالپرسی شروع کردن به پرس و جو احوال کلی آدم دیگه رو پرسیدن،

⭕️یادمه هر موقع تویه پارک مادرهایی رو میدیدم که نشستن به صحبت کردن و مدام به بچه‌اشون میگفتن خودت برو بازی کن، خودت که بلدی،وااای حالا باز من نشستم
وااای خسته‌ام کردی و …
به خودم قول داده بودم که اگر بچه دار شدم شیش دنگ حواسم باشه واسه بچه‌ام
حرف همیشه هست⭕️

خلاصه که تلنگری بود بهم که بدو بدو برو
الان زمان زمان تو و بچه‌اته🏃🏻‍♀️🏃🏻‍♀️🏃🏻‍♀️🏃🏻‍♀️

این حرفها تمومی نداره
بهشون گفتم ببخشید من باید برم با پسرم بازی کنم به همه سلام برسونید✌🏼✌🏼

که دیدم پشت سرم دارن میان، موقع تاب دادن راد، گفتن وای چه خجالتیه(برچسب زدن)، چه فرفریه،چه شیطون،چقدر شبیه خودته،چشاش شبیه فلانیه
پوستش سفیده به مادرشوهرت رفته😂😂😳😳😳
بچه خوبشم خوب نیست و …

گفتم نه خب شمارو نمیشناسه وگرنه پسر خیلی اجتماعیه

ایستادن به حرف زدن منم فقط اگر موضوع به من ربط داشت سری تکون میدادم و لبخند میزدم چیزی نمیگفتم

دیگه کم کم حرفا داشت به سمت بیخود بودن و بی‌هدف بودن و حرف کشیدن از زیر زبون میرفت

که تو الاکلنگ به راد گفتم راد بریم بستنیامونو از فریزر در بیاریم

خلاصه که طرف هنوز به بسم‌الله رو واسه حرف کشیدن زده بودن
که گفتم ببخشید از دیدنتون خیلی خیلی خوشحال شدم

ما باید بریم خیلی خوشحال میشم یه روز تشریف بیارید خونمون در خدمتتون باشم
کلی با هم حرف بزنیم

لبخند زدن
و
خدا نگهدار

ممکنه آدم زیاد دورو برتون باشه، اما خودتون الک باشید جدا کنید