۵ پاسخ

خداروشکر گلمم.
کم کم اشتهاشم درست میشه فدات.

والا من بخاطر همین مریضیا دیگه خونه برادر شوهرم نمیرم
اولا چون جاریم خیلی ادم کثیف غیر بهداشتیه هربار رفتم خونش حالم بهم میخوره از کاراش.
دوما بچه هاش مدرسه این همیشه خدا مریضن وپر میکروبـ.
وسط قل تابستونم بچه هاش همیشه مریضن

من مامان بزرگ همسرم سرماخورده بود اطرافیان خودشونو کشتن ماهم بریم تو حمعشون من خیلی قاطعانه به شوهرم گفتم من نمیرم میخوای خودت برو هرچند ناراحت شد ولی متلک انداخت ولی نه اون رف نه من

عزیزم🥲چقدر بچه ها گناه دارن..
من ادمیم ک اینک بقیه خوشحال باشن و ناراحت نشن برام مهمه و همیشه ب انتخاب و با رضایت دلی و منطقی خودم خیلی جاها کنار میاومدم یا گذر میکردم...ولی سر بچم همه چیو کنار گذاشتم و با احترام ب همه هرچی لازم بود گفتم حتی همسرم و پدر مادرم....بالاخره شوخی نیست این بچه بیشترین مسولیتش با مادرشه و حق ی انسان اونم این طفل معصوما این وسطه

وای خیلی سخته پسر منم سرماخورده بود کلا نه غذا میخوره نه خواب درست حسابی داره

منم میپرسم از همه بماند که مورد تمسخر قرار میگیرم.

سوال های مرتبط