۱۴ پاسخ

منم تا به الانم هر جای میرم باز میگن بچه ت چقد ریزه بخدا وزنشم رو‌نمودار ب دنیا اومدنی۲۶۰۰بود

من شنیدم تازه بچه گشنش میشد میگفتن مامانت گشنه بوده تورا زاییده.....حالا که زبونشون میکنه بیرون میگن مار دیدی....اما من هنوز شکمم بزرگه هر روزم میبندم ولی هیچی

آخ آخ از آدمی که حساسه و حرفایی که بی‌فکر زده میشه...

به من گفتن هیچی نخوردی بچت ریز شد

من بچم با اینکه 3400بود بغلش میکردن میگفتن این یک کیلو هم نیس 🥲😐😐

ولی قبول داری مبگذره ولی حرفاشون رو دل میمونه

وااااای دقیقاااااا امروز واسه آزملیش کف پا و شناسنامه و شنوایی سنجی و....برده بودمش از دمممم غریبه .آشنا.دوست.فامیل.همسایه.هممممه میگفتن چقد کوچولوعه

به منم میگفتن بچت تپلوعه جچوری این تو شکمت جا شده بود معلوم نبود اونقد گفتن الان دخترم وزن نمیگیره دیگه

به من ک گفتن چرا بچت انقد ریزه این ارزش نداشت ک اصن درد بکشی🙄🙄🙄

بچه منم ریزه، خیلی ریزه، از بس همه گفتن ریزه، الان همش غصه اینو میخورم نکنه همینجوری ریز بمونه، الان نزدیک ی ماه داره میشه ولی هنوز ریزه

دقیقا جاریم اولین باری ک اومد همینارو گفت،خیلی بیشعورن بعضیا

کاملا درسته من الان شکمم خیلی بزرکه هم بچم ریزس هر کی میبینه میگه این چیه یه کیلو هم نداره خیلی اذیت میشم شکمم حتی وقتایی که گشنه میشم غذا با عذاب وجدان میخورم میگم نکنه اینطور بمونه

دقیقا
وزن بچه منم نرمال بود ولی همونایی که گفتن وای چه ریزه بچه خودشون کم وزن دنیا اومد.
چقدر منم اذیت میشدم و بچه اول هم بود تجربه نداشتم استرس می‌گرفتم
واقعا بعضیا فقط می‌خوان با زبانشون آزار بدن و لذت ببرن

دقیقا 🥹🥹😭همش میگفتن بچت ریزع

سوال های مرتبط

مامان دیاکو💙 مامان دیاکو💙 ۷ ماهگی
یه چیزی که من کفش کردم😂 و خواستم باهاتون درمیون بزارم اینه که من وقتی حامله بودم خیلی روحیم ضعیف شده بود و با این که زایمان اولم هم طبیعی بود اما همش به خودم تلقین میکردم که من نمیتونم و بیشتر شبا گریه میکردم از این که من نمیتونم درد طبیعی رو تحمل کنم ،خواستم برم سزارین اختیاری اما خانوادم نزاشتن و بنظرشون سزارین وحشتناک بود 😕درحالی که من حسرت اونایی که سزمیشدن و می‌خوردم همش میگفتم خوشبحالشون که درد طبیعی نمیکشن 🥺وقتی تازه دردام شروع شده بود من وحشت کرده بودم و همش گریه میکردم چون میدونستم این دردا قراره چندین برابرشه و آخرم هم روحیه ی ضعیفم کار خودشو کرد و طبیعی نتونستم و سز اجباری شدم ،وقتی زایمان کردم همسایمون که دوتا بچه طبیعی آورده و الان بازم حامله بود اومد و حالشو برام گفت درست مثل من بود همش میگفت طبیعی نمیتونم به دردا فک میکنم وحشت میکنم و...دیروز رفته طبیعی نتو نسته اونم سز اجباری کردن،خواستم بگم اونایی که می‌خوان طبیعی زایمان کنن خیلی باید روی خودتون کار کنید چون زایمان طبیعی روحیه ی خیلی بالایی میخواد
مامان علی🫶🏻🥰 مامان علی🫶🏻🥰 ۵ ماهگی
این پستو برای کسایی میزارم که سز اختیاری رو در اولین زایمان انتخاب میکنن چون امروز یه نفر بهم گفت چرا هیچ کس نگفت سزارین اینقدر بده و سخته بعدش،پنج روزه سزارین شدم سز سومم هست ،واقعا اگه تصمیم به سه تا بچه دارید به هیچ وجه سزارین رو انتخاب نگنید ،من از سز اول بد بی هوشی بودم تا چهار روز شکمم کار نمیداد ،درد بخیه هام با شیاف کنترل میشد ،اما الان بد بی هوشی بشدت بادش زد به به شونه هام دردشدید شونه هام تا چهار روز بود ،شکمم تازه دیروز روز چهارم کار داد بعد داروها و غذاهای مختلف ، ورم پاهام هنوز نخوابیده،درد شدید از داخل تو شکم دارم محل بخیه ها اصلا با زایمان های قبلی فرق داره ،خیلی سنگین بود ،من سز اختیاری نبودم سر بچه اولم نیومد پایین مجبورشدم سز بشم خواستم بگم اگه واقعا بچه زیاد میخوایید سز رو انتخاب نکنید عوارض خیلی زیادی داره که دیر میره،از هم بدتر درد معده و تاثیر داروهای بی هوشی و بی حسی هست و یه شکم زشت افتاده که در هر بار بارداری بیشتر میشه 🥹
مامان فنچ🧸🍓 مامان فنچ🧸🍓 ۲ ماهگی
تجربه زایمان
پارت ۶ هیچ وقت فکر نمی‌کردم اینطوری پیش بره حسابی بغض کرده بودم دلم میخواست شوهرمو مامانمو ببینم بگم منو از اینجا نجات بدین دیگه کلی اصرار کردم تونستم ببینمشون مث چی گریه کردم که من نمیخام بزام منو ببرین خونه😂😂
من گریه میکردم مامانم گریه میکرد شوهرمم دلداری میداد
ی ماما مهربونم از شانسم ب تورم خورده بود موقع درد و دل کردن با مامانم اومد پیشمون گفت بچه آوردن که به این آسونی نیست یک ساعت بزارن بغلت عزیزم مامانتم این سختی هارو کشیده خلاصه کلی گفت دیگه این بار شیر شدم رفتم تو
خلاصه این شد که من موندم تو اتاق زایمان تک و تنها
و شب زنده داری ها و دردهایی که می‌کشیدم 🫠
😂چیزی که واقعا عذابم میداد تنهایی بی اندازم بود تو بلوک زایمان تنها مریض بخش من بودم و تمام پرستارا از موقعیت استفاد کرده بودن رفتن برای استراحت 😐سالن بخش خالی انگار متروکه بود،اگه حالم اوکی بود میرفتم ی گشت میزدم 😂😐 اما متاسفانه هر ثانیه شدت انقباض هام کمتر میشد و تحمل کردن این دردا برای منی که چند شب نخوابیده بودم غیر ممکن بود هم خابم میومد هم درد داشتم و این وسط باید ورزش میکردم بماند که چقدر تنبل بازی در آوردم منی که بخودم قول داده بودم تحمل کنم این درد
موقعی که انقباض نداشتم ی دور می‌خوابیدم موقع انقباضا مثل دیوونه ها اتاق و سالنارو راه میرفتم به خودم می پیچیدم یا اینکه خودمو می‌انداختم تو سرویس رو شکم و پاهام آب داغ می‌گرفتم
درضمن اینم بگم که من وقتی با یک سانت بودن بستری شدم هیچ علائم دیگه ایی جز انقباض نداشتم و بعداز دستکاری هایی که شدم تازه ساعت۲ شب ترشح موکوسی دفع کردم و کم کم ترشح هام تبدیل به ترشح
خونی شد