مامانا میگم من برای گرفتگی کمرم رفتم ماما ودکتر زنان آزمایش ادرار نوشت انجام دادم وگفت عقچفونت هست برام سفکسیم ۲۰۰تا ده روز نوشت. شوهرم ازسرکار اومد البته می‌دونم خسته بود گفت خودت انجام نیدادی منم گفتم کارت همراهم نبود
بعد رفتیم بیمارستان
وقتی تو نوبت دکتر بودم
یهو یکی ازفامیلای دورش را دید که قبلاً باهم همکارهم بودن گفت کمرش شکسته حادثه براش پیش اومده برم کمکش کنم نشستم تو نوبت پشتمو ب شوفاژ گرم کردم ازساعت نه ونیم تا ۱۲ طول کشید
من کمرم گرفته بود دلم درد گرفته بود خسته شده بودم تشنه مم بود گشنه کم بود بعد منو گذاشته بود با پسرم ورفته بود بالاسرفامیلش حالا یهو نوبت من شد گفت تو برو من برم کمک اینا
منم چیزی نگفتم وهمه کارامو خودم تو اون حال بد انجام دادم
بعد گفت من پسرعموم یه روزی کمکم کردن بوده الان می‌خوام این بنده خدا کمرش ناقص نشه برم بالاسرش باشم
منم هیچی نگفتم خلاصه تا دوازده اونو چند بار بردن عکس و سی آی واینا و هماهنگی با بقیه فامیل را براش انجام داد
ودرآخر اومد رفتیم
گفتم من گشنمه رفتیم سیب زمینی سرخ شده خریدیم
من تعجبم این بود چرا وقتی من تو اون حال هستم بچه مم شام نخورده اون مارا ول کرده رفته سراغ کسیکه خونواده ش قبلاً بارها ب من بی احترامی کردن وخودشم پول شوهرمو بالا کشیده بود
بعد بهش گفتم این شد دومین بار که مارا رها کردی ب غریبه اهمیت دادی گفتم چیزی نگفتم ببینم اولویتت کیه
حتی ب من آب هم ندادی حواست ب بی حالی و تهوع ودرد کمرمم نبود بچه را هم من نگه داشتم پسرمونو
یادش آوردم ک بهم

۳ پاسخ

بی احترامی کردن قبلاً و اینکه اذیت شدیم ازشون
بعد گفتم تو واحبت نبود بری وقتی خودت مریض داری
گفتم چ تو باشی و نباشی پرسنل واونیکه همراهش بود مواظبش هستن و اینکه تو احساس مسئولیت کردی بهش خوب بود ولی واجب نبود چون منو رها کردی دوساعت ب حال خودم رفتی دنبال اون
وگریه م گرفت بچه ها خیلی پشیمون شد وگفت ببخشید حواسم نبود دارم چیکار میکنم اشتباه کردم تو واجب تر بودی با بچه
ونک سال پیشم منو بچه مو کن دستش اتل داشت گذاشت رفت تشییع جنازه بالای جاریم که همیشه اذیتم کرده بود بااین بار شد دوبار
اون دونفر وپرسنل وپرستاراهم پیشش بودن کاش میگفتی منم گفتم نباید بگم خودت باید درک کنی
اومدیم خونه گفت دیگه تکرار نمیکنم فراموش کنیم و این چیزا
ولی من هنوز ناراحتم ازش
نمی دونم چیکار کنم میترسم بازم تکرار بشه
یعنی من اولویتش نیستم ک تو شرایط سخت تنها بمونم بره سراغ یکی دیگه که هیچ کجای زندگیش نیست؟😔💔
شما بودین میبخشیدین؟

شاید به زبون ببخشم ولی درواقعیت نه چون یه مرد نباید الویتهای زندگیش هیچوقت از یادش بره وهروقت خواست همچین کاری کنه بهش گوشزد میکردم الویت زندگیت هست اون کار یا نه درسته کمک کردن خوبه بد نیسو ولی طرف مقابل رو هم باید شناخت ویادش باشه توروزای سخت اونم به دادش رسیدا تو روز تنگ اون به دادش رسیده یا نه

صبور باش و بخوبی بهش بگو ن ب جنگ

سوال های مرتبط

مامان جوجه مامان جوجه هفته بیست‌ونهم بارداری
مامان حسین جون و داداش گلی🩵 مامان حسین جون و داداش گلی🩵 هفته سی‌وسوم بارداری
سلام مامانا کسی بوده بخاطر جفت پایین به خونریزی بیفته؟چیکار کردین بهتر شدین؟ من امروز عصر یه دفعه اینجوری شدم دراز کشیده بودم پسرم عصبانیم کرد بلند شدم برم یه چیزی بردارم حس کردم لباسم خیس شد رفتم سرویس دیدم خونابه اومده خیلی ترسیدم دوباره نیم ساعت دراز کشیدم و بعد بلند شدم دیدم همینجور داره خون میریزه تا سرویس رسیدم همه لباسام پر خون شدن شوهرمم نبود رفته ماموریت شیاف گذاشتم زنگ زدم به همسایمون گفتم پسرمو بزارم خونشون برم بیمارستان بنده خدا گفت من باهات میام و بردم بیمارستان اونجا اول ماما میخواست معاینه کنه بعد سونومو دید گفت نه و فقط ضربان گرفت لباسمو در آوردم حالا جالبه اونجا کامل خونریزیم قطع شده بود گفت نه مشکلی نیست و زنگ زد دکتر و چندتا آمپول نوشت گفت هفته ای بزن و برو گفتم میشه سونو بنویسی گفت نه دکترت چیزی نگفته حالا میخوام ببینم فردا جایی نوبت سونو بهم میدن برم بیمارستان خصوصی هست سونو انجام میده خیلی هم زود کار راه میندازه اما فکر کنم حتما باید نسخه داشته باشم خلاصه برام دعا کنین نمیدونم چرا اینجوری شدم اصلا کار سنگینی نکردم