سلام خانما یه مشورت میخواستم پسرمن دیرحرف زد واینکه هنوز توی بعضی از حروف مشکل داره اما دارم تمرین میکنم یکمی کم رو وخجالتی هست واینکه متاسفانه از بعد از بچه دومم یکمی دعواش کرد یا بعضی وقت ها زدمش زود میترسه ولی روابط اجتماعیش خوبه ولی متاسفانه کارهای ریز راهنوز بلد نیست دستش قوی نیست مثلا زود دستش خسته میشه برای مداد دست گرفتن قیچی رادر حد الکی بریدن بلده ورنگ آمیزی هم هنوزبلد نیست ولی من توخونه باهاش بازی میکنم شعرقرآن چیزایی که توی پیش دبستانی یاد میدن ولی چون هم خیلی توی تابستون مریض شد وجثه اش هم خیلی ریز هست من نفرستادمش پیش ۱ حالا اونایی که بچه هاتون را فرستادین پیش یک راضی هستین واینکه پسرم اصلا خودش دوست نداره غذابخوره صبح ها براش لقمه میگیرم ۱ ساعت طول میکشه بخوره ولباس هم خودش نمیپوشه زیاد ولی دستشویی خودش میره اما شلوارش را اصولی بالا نمیکشه بچه های شما درست انجام میدن صاف باش لباس هاشون یامن ایراد گیرهستم به این دلایل نفرستادمش

۳ پاسخ

خمیر بازی هم خیلی خوبه واسه دست ورزی
کاغذهای رنگی و قیچی و چسب بخر بذار در اختیارش هر کار خواست خودش تنهایی انجام بده

دختر من پسر پسر شما بود،البته روابط اج هم صفر ،الان همه چیزش بعد دوهفته مهد رفتن ۸۰ درصد بهتر شده

عالیه
اجازه بده کارهاش رو خودش انجام بده
مرسانا لباسهاش رو چند ساله خودش میپوشه جورابشو بعضی وقتها برعکس میپوشه اما هرچقدر پشت و رو بپوشه من نمیپوشونمش
بزار زیپ لباسش رو خودش ببنده
لباس های باباش رو بیار بگو دکمه هاشو باز کن و ببند
زیپ بخر بگو باز و بسته کن
بزار تا میتونه کاغذ قیچی کنه
اسباب بازی مهره و نخ براش بخر بزار مهره ها رو از نخ رو کنه و...

سوال های مرتبط

مامان مهیاروامیرعلی مامان مهیاروامیرعلی ۴ سالگی
مامان مهیاروامیرعلی مامان مهیاروامیرعلی ۴ سالگی
سلام نیومدم سرزنشم کنین اومدم یه راهی جلوی پام بزارین بچه ام اول که دنیا اومد نفس کم آورد دکترا جواب قطعی ندادن گفتن بعدها مشخص میشه که ردی مغزش اثرگذاشته یانه دیر راه افتاد ۱۵ ماهگی حرف زدن هم تا ۳ سالگی ۱۰۰ کلمه میگفت بعد ۳ سال دیگه باتمرین بهترشد ومشکلات دیگه ای هم بود که نمیتونم توضیح بدم همش مریض میشد تب های بالا داشت نم ناخواسته باردارشدم وبارداری بدی داشتم قد ووزن هردو بارسیدگی های من اصلا اضافه نمیشد دوتا مسئولیت سنگین داشتم شوهرم کمک نمیکرد ومشکلاتی که بعد برای کلیه پسرکوچیکم بود همه باعث عصبی شدن من شد از کوره در میرم بچه ام را میزنم ترسو شده زود سر هرچیزی که بلد نیست گریه میکنه روانم بهم میریزه علاوه برکارهای خونه باید باهاشون بازی کنم همیشه بدنم دیگه توان نداره تا من پیشش نباشم نمیخواد بازی کنه پازل خیلی وقته بلده ولی تا من نباشم انجام نمیده امروز برلش چیدم گفتم خودت انجام بده یکیش را پیشش بودم پسرکوچیکم هم میخواد انجام بده بااونم بازی کردم دومی را گفتم من ظرف میشورم خودت انجام بده چندتاش را که گذاشت هی گریه کرد دیگه عصبی شدم زدمش به خدامن مادر بدی نیستم فقط زود عصبی میشم میدونم زدن خیلی بده ولی دست خودم نیست فشار خیلی رومه قرض بدهی مسئولیت هرچیزی دختری که توخونه بالام بودم از خرج لباس تا هرچیزی الان یک هزارمش هم نیستم وقتی میزنم خودم بیشتر زجر میکشم دیگه خستم دلم میخواد بمیرم چیکار کنم دیگه نزنمش دارم باگریه مینویسم دلم میخواد بچه ام مستقل باشه اگه من نباشم بتونه خودش کاراش را بکنه سرزنشم نکنید راهنمایی میخوام