۱۲ پاسخ

بعد کمربند داشتم بستم و یجوری دراز کشیدم بچم خوابید
هی میخواست شوهرم بیاد سمتم نمیذاشتم
با داد و ناله پاشدم
سیگار بکشم خیلی اعصابم بهم ریخته بووووود
دست زدم پاکت سیگارش خالی بود یه نخ داد دستم کشیدم
یکم آروم شدم
خوابیدم
صبح صبحونه آماده کرده بود زااااااارت
ظهرم ناهار از بیرون گرفت
ولی واقعا من ازش متنفرشددم اشکام بند نمیاد همین الآنم دارم می‌نویسم چشام خیسه از گریه
از اینکه با این حالم ب فکر رابطه بود و باهام داشت بیشتر متنفر میشم ازش

هی گفتم ولش کن بخاطر بچم هی گفتم ولش کن گناه داره من کوتاه بیام دیدم نه اصلا پشیمونی در کار نیست
ادامه پایین

سر شب پسرم تو اتاق بود چندتا مجسمه پرت کردم سمت شوهرم خورد شد یکیش خورد بهش بازم سبک نشدم ازش بیزارم بیزاااااار

الانم باهاش بحثم شد
چرا
چون آقا توقع داره سریع ببخشمش
نخیرررررر دیگه تموم شد من اون خررررر سابق نیستم

الآنم از اتاق پرتش کردم بیرون کثافت لجن و

چقد تو سر این خونه داری جنگ‌ میکنی بزار بشینن انقد سیاست نداری همش خودتو ب کتک میدی

عزیزم💔

توروخدا پیش بچه دعوا نکین و کتک کاری نکنین
به درک بذار بشینن همونجا
وقتی حالیش نمیشه چرا خودتو داری اذیت میکنی

وای شوهر منم دعوا میکنیم‌گیر میده بهم‌آشتی کنه فقط
رابطه میخاد بابا گم شو دیگ ه اه

فقط میگم سریع آشتی نکن این دفعه

عزیزم ببخشید چراپدرمادرت پشتت نیستن؟

اشکام درومد عزیزم هممون دلشکسته ایم از دست این شوهرای........

کاملا درکت میکنم .برای منم پیش اومده این چیزایی ک میگی .خوبه حالا شوهر تو ترسیده شوهر من میگف زنگ بزن اورژانس ب درک .بی کسی خیلی سخته .😢

آخ عزیزم 💔💔💔

عزیزدلم😞💔

سوال های مرتبط