😭😭😭😭
یعنی مردم و زنده شدم
داشتیم با کمک شوهرم لوبیا سبز خرد میکردیم ( لوبیا سبز شسته بود )
حین خرد کردن یه کوچولو گاز زدم تو دهنم بود بخورم همزمان شوهرم داشت از پسرم اسم حیوون ها رو میپرسید رسید به ببعی گفت ببعی میگه پسرم که گفت خودش شوهرمم صدای ببعی درآورد دقیقا عین صدای بز 😂😂🤣🤣🤣
من و بگو غش کردم از خنده همون لحظه لوبیا سبز پرید تو گلوم چسبید تو گلوم یهو حس خفگی بهم دست داد 😭😭
نفسم بالا نمیومد اینقدر شوهرم زد تو کمرم و پشت گلوم که لوبیا سبز پرید بیرون تا آب خوردم نفسم بالا اومد قشنگ رفتممم 😭😭
بگو زن حسابی لوبیا سبز خوردن داره
شوهرم نمیدونست بخنده یا من و به هوش بیاره 🙁😒

من پختشو نمیتونم بخورم تو خامشو چطوری میخوری 😂😂

خدا رو شکر بخیر گذشته
عزیزم مانور هایملیخ رو یاد بگیر ، هم برای خودت هم کمک به دیگران تو این شرایط واقعا ضروریه

خدابهت رحمم کرده☺️☺️

وای طفلی خدا بهت رحم کرده

ببخشید من و ولی اون لحظت و تصور کردم و کلی خندیدم😆😆😆😆😆

خداروشکر بخیر گذشت

عزیزم خدا رو شکر
😂😂

😅خدا بخیر گذرونده

وای منم خیلی اینطور شدم

منم یبار بایدونه برنج تا لب مرگ رفتم یهو پرت شدتوگلوم هنوزهنوز یادم میاد ترس ورم میداره خفگی خیلی بد خدارحم کرد تامدتهاهم دردداشتم ازبس سرفه زدم

وای خدا نصیب نکنه اینو خوندم تو حاملگی انقد گشنه م بود جوری نون همبرگری گاز زدم تو گلوم بود داشتم اشهد مو میخوندم خودم خودمو نجات دادم واقعا مرگ جلو چشمش آدم میبینه