۱۰ پاسخ

نمیخام دوباره تکرار بشه

بخدا منم سزارین بودم.تقریبا هک دردیم.مامانم بود فقط اشپزی میکرد دیگه صفر تاصد بچه باخودم بود.زردی هم داشت.سرماهم خورده بودم .سرفه میکردم رگباری دورپز بعد زایمان بااون همه بخیه.حالمم بد بود هیچکسم نبود حدااقل پنج دقه بچه رو بغل کنه من استراحت کنم

من تا دو روز مونده به زایمانم سرکار بودم😑😑بعد اونم زایمان کردم رفتم خونه خودم کارای بچه انجام دارم چه روزای بود بارداری سختی نداشتم ینی تحملم خیلی بالاس ولی بعد زایمانم هیچکی کمکم نکرد خونه مامانم بودم ۶ نفر آدم اونجا بود خودم بیدار میشم شیر میدادم و پوشک عوض میکردم
الان فکرشو میکنم میگم هیچکی به فکر آدم نیست فقط میگفتن بچه بیار
بچه آوردم بازم هیچکی نبود

وای ن من دلم تنگ میشه برا بارداری🥲

ن من اذیت خاصی نشدم شاید چون آستانه صبرم توی درد زیاده

وای بیزارم از بارداری و زایمان من مادرم فوت شده مادرشوهرمم نیومد تنها بودم فکرشم داغونم میکنه

سه ماه آخر بستری
بعد زایمان بستری
استرس و کوفت و زهرمار
اه اه

وای دیگه اصلا دوست ندارم بارداری رو تجربه کنم . و زایمان طبیعی که سراسر درد بود

منم گاهی یاد ماه آخر بارداریم میوفتم فقط ماه آخر برام سخت بود خوابیدن و نشستن دیگه میمردم اصلا نمیتونستم بشینم با اینکه شکمم خیلییی بزرگ نبود ولی کمرم و قلنج هام میشکست شیرین بود ولی سخت

خاطرم روزی ده بار زایمان کنم ، یه شب باردار نباشم

سوال های مرتبط

مامان آوینا🩷🐣 مامان آوینا🩷🐣 ۹ ماهگی