وسط غذا دادن به بچه ها پدرشوهرمادرشوهرم اومدن بچه ها رو بردن الان دو روزه هیچی نخوردن بچه ها همینکه اونا رو دیدن جیغ و گریه که مارو بغل کنید ببریدبیرون
دلم میخواد بشینم گریه کنم اما اشکی واسم نمونده
کی میمیرم از دستشون راحت شم بچه ها رو هم بردارن واسه خودشون

خب تو همیشه هستی وقتی اونا میان قطعا بهونه گیری میکنن
منم پسرام عمه شون میبینن هی میگن بغل کن یا ببر بیرون و... سخت نگیر بابا

بزار ببرن بشین برای خودت استراحت کن
هرچی واکنش نشون بدی برای خودت سخت تره

من رفتم قهرخونه بابام
بعد۴روزرفتیم دنبال خونه وبالاخره ازاونجااسباب کشی کردیم اومدیم مستاجری.الان یک هفته اس مستقل شدم

من فقط تورودرک میکنم

هی خواهر چرا گریه کنی راحت باش تا نیستن بخدا رفتم بیرون کارداشتم تنها برای خودم بودم واقعا دلم تنگ شده میام خ نه همش گریههاهعهعههعه داداوبیداد رو پا خسته شدم کاش منم یکیو داشتم میبرد بچهارو

بهشون بگو بچه ها هنوز هیچی نخوردن
لطفا بشینین بچه هارو بذارم توو بغلتون بهشون غذا بدم
بعد ببریدشون بیرون.
ببین گلم میدونم واقعا شرایط به دلخواهت نیست و رفتارهاشون رو دوست نداری.
اما تا کی میخوای عذاب بدی خودت رو؟
شل کن تا راحت تر بگذره،
سخت نگیر.
کدوم بچه ای رو دیدی که از مادرش کنده بشه؟؟
خیالت راحت بچه هات نه ازت جدا میشن نه چیزی
اول و اخر بیخ ریش خودتن.
سعی کن با زبون نرم اما قاطع واسه مادرشوهر پدرشوهرت توضیح بدی یه‌چیزایی رو،
انقدر تکرار کن و روی حرفت بمون تا بره توی مغزشون.
اما توصیه ی اصلیم بهت اینه که از حساسیتت خیلی کم کن که اذیت نشی

خب عزیزم ولش کن برمیگردن میخورن
ی چیزی میدادی دستشون گشنه نمیموندن

چقدر بدم میاد وسط غذا دادن به بچه ها کسی مزاحم بشه،همینجوریشم به زورادم بهشون غذامیده،باید درک کنن،رک باش بگو عزیزمن،بگو صبرکنین غذا دادنشون تموم بشه

وای کاش یکی هم میومد بچه های منو دو ساعت میبرد از خداتم باشه دختر

کاش بره منم یه ذره اهمیت بدن بیان بره یک ساعتم شده ببرن یه نفس بکشم

خدا نکنه یکی مثل تو میگی هی میان اذیت میکنن یکی‌مثل من که از سردی رفتارشون میام هی تایپینگ میزارم من بچه ها اصلا اصلا بالا پیششون نمیرن