زایمان طبیعی
پارت هفتم: من باز رفتم توی وان و اینجا یکم چون مخدر تو بدنم بود میتونستم حرکت بزنم دکترم شلنگ آب گرمو میگرفت تو کمر و شکمم آروم میشدم ولی به محضی که درد میگرفتم بی حرکت میشدم خیلی تو وان موندم ولی باز اومدم بیرون سر گیجه گرفتم رفتم روی تختم و دکترم براش پرواز فوری پیش اومد و گفت باید برم اما میسپرمت دست یه دکتر درجه یک. دیگه منم هاج و واج که داری کجاااا میری؟ دیگه دکتر اومد نازم کرد حرف زد باهام و بنده خدا کلی معذرت خواست و گفت ببینن مجبووووورم دیگه رفت به پروازش برسه. من موندم و پرستار که دیگه به حرفش گوش نمیکردم اونم میگفت تا نخوای منم معاینه‌ت نمیکنم اما به ضرر خودته ساعت شد ۷ صبح شیفتش تموم شد اما واقعاااا ماه بود بخاطر من موند. و من همچنان داد میزدم خدا خدا میکردم و میگفتم تو روخدا باز یه چیزی بدین دردام آروم بشه‌ به دکترم قبل رفتنش گفتم تو رو خدا به بقیه بگو اگر فول شدم برام اپیدورال بزنن که دیگه حین زایمان و بیرون اومدن بچه درد نکشم دکترم گفت میگم حتما‌. خلاصه کنم و سرتونو درد نیارم من تا ۸ونیم صبح از درد هایی که هر لحظه سنگین تر و منظم تر و طولانی تر شده بودن آرزوی مرگ میکردم. و بلند داد میزدم من غلط کردم بع دادم برسین پرستارم با آرامش نشسته بود و مراعات میکرد هیچی بهم نمیگفت فقط میگفت حین دردت بذار معاینه کنم برات تحریک کنم این ۴ سانت بگذره بره من نمیذاشتم و این پروسه طولانی شد تا اینکه رفتم بالای تخت و دیگه nst گرفتن خداروشکر هر چقدر که حال من بود بچه خوب بود و ضربان قلبش اوکی بود.

۸ پاسخ

کارخوبی کردی واقعیت رو گفتی

وابعا بعضیا زایمانشون سخت هست
و بعضیا انگاراب خوردن

منم زایمانم سخت بود با امپول فشار

من خودم از ترس دارم میمیرم تجربه تو منو انداخت تو فوبیا بدتر یا خدا چقد سختی کشیدی

عزیزممم چقدر سخت گذشته برات🥲

منم یک روز کامل درد کشیدم آخرش سزارین شدم
واقعا سخته

کجا رفت دکتر؟

وای چ زجری کشیدی گریم گرفت میخام چیکار کنم

چرا ۴ ، ۵ سانت اپیدورال نگرفتی 🥺
دردای طبیعی از بعد ۶ سانت واقعا غیرقابل تحمله

یا خدا 😑لرز افتاد تو جونم

سوال های مرتبط

مامان ویهان* مامان ویهان* روزهای ابتدایی تولد
زایمان طبیعی
پارت ششم: یعنی تمام پرسنل میومدن بالا سرم تمام خدماتی‌ها دلشون برام سوخته بود و همسرم دیگه طاقت نداشت منو ببینه داد زد گفت ببرینش سزارین هر چی شد به رضایت خودم که پرستار و دکتر گفتن خطرناکه نمیشه ببریم باید تحمل کنه این ۴ سانتو تموم میشه. همسرم دیگه داشت به گریه میفتاد حالش بد شد و رفت بیرون من دیگه نمیدونستم چیکار کنم فقط هر یک دقیقه که درد میومد سراغم داد میزدمااااا انقدر داد زده بودم صدام گرفته بود و گلوم میسوخت. دیگه چشمتون روز بد نبینه من از ۹ صبح بستری شدم تااااااا طرفای صبح پنجشنبه ساعت ۵ دکترم دوباره اومد بیمارستان. من دو بار رفتم توی وان اولین باری که رفتم عملا هیچ کاری نمیتونستم بکنم و فقط درد میکشیدم. یکم برام بهتر بود ولی اونجا چون ۶ سانت بودم بااااید یکم حرکت میزدم سر بچه میومد پایین تر که نمیتونستم یک ساعت تو وان موندم بعدش اومدم بیرون سر گیجه گرفتم سرم زدن دو تا سرم بهم وصل بود دیگه دکترم اینجا بالاسرم بود منتش کردم تو روخدا یچیزی بزنید دردم آروم بشه دیگه شیاف گذاشتن برام و توی سرم مخدر ریختن من منگ شدم بین درد خواب میرفتم و چشمام باز نمیشد. پرستارم گفت اینطوری پیش بری سه روز باید درد بکشی مسکن نخواه تحمل کن تموم بشه. من نمیتونستم دیگه اجازه نمیدادم معاینه کنن دیگه حس میکردم دارم می‌میرم و فقط نگران بچه بودم که اذیت نشه آخه خودم توی عذاب بودم پرستارم تقریبا همسن خودم بود دیگه انقدر بیچاره با من راه میومد من همه چی بهش میگفتم دیگه نزدیک بود بزن بزن کنیم😂 با اینکه از دکترمم برام بهتر بود.
مامان میجان مامان میجان ۳ ماهگی
تاپیک سوم …
ماما گفت بیا معاینت کنم
معاینه کرد گفت سه سانت شدی
تو همین مدت خواهرم بهم شربنت زعفرون میداد عسل میخوردم
اب فراوون
همین لحظه دکترم اومد معاینم کرد گفت عالیه چهارسانت شدی
به ماما گفت کیسه اب شو پاره کن
اصلا درد نداشت …
بعد از اینکه کیسه آبم پاره شد
دردام زیاد تر شد
رفتم تو وان اب گرم نشستم
از گاز بی حسی هم استفاده میکردم خیلی عالی بود قشنگ دردام کنترل می‌شد
زایمان طبیعی واقعا برام لذت بخش بود از لحظه به لحظه پروسه زایمانم لذت میبردم
یکساعت گذشت دکترم گفت از ولن بیا بیرون معاینت کنم
گفت عالیه ۶سانتی همینجوری ادامه بدی تا ۵.۳۰بچت بغلته
من دیگه واقعا با این جمله انرژیم بیشتر شده بود
(تو این مدت زایمان تا قبل اینکه زور بزنم هر چند بار خواستم رفتم دسشویی
)بعد دیگه از وان در اومدم رفتم رو‌تخت
دکترم رفته بود تا اتاق عمل یه کاری داشت برگرده
ماما گفت هر موقع حس زور زدن بهت دست داد بهم بگو باید سریع بریم رو‌تخت زایمان
یه خورده گذشت من حس کرم زور زدم
سریع ماما‌گفت فول شدی من سر بچه رو میبینم ..زنگ زد دکترم اومد به نماینده بند نافم اطلاع داد سریع خودشو رسوند
من و بردن یه اتاق دیگه رو تخت زایمان …
مامان بردیا مامان بردیا ۴ ماهگی
پارت ،2دیگه هیچی معاینه کرد گفت یک سانت باز شده من درد نداشتم دیگه تا وقتی کارامو انجام داد کاغذ بازی اینا شد همون 2دیگه باز معاینه کرد گفت بریم زایشگاه باهمون یک سانت دیگه مادرم رفت تو استراحت گاه منم باماماخودم رفتم تو زایشگاه شانس خودم مامام همون شب شیفت بیمارستان بود دیگه هیچی رفتیم تو زایشگاه من رفتم تو اتاق مامامم رفت گفت تا 4 سانت باز بشه میام رفت بیرون اتاق ولی همونجا بود دیگه یه ماما دیگی اومد سرمو وصل کرد قلب بچه رو ازاون چیزا گذاشت که همجوری بزنه دیگه رفت من همجوری که دراز کشیده بودم هی درد داشتم کم دیگه تا ساعت 3ونیم بعد اومد دوباره معاینه کرد گفت شدی 3 سانت گفت رحمت خیلی خوبه نرم عالی دیگه رفت شد ساعت 4,20دقیقه اومد یه سرم زد گفت توش داروی آمپول فشار چون کیسه آب پاره باید زودتر زایمان کنی دیگه دیگه رفت من موندم با آمپول فشاردیگه کم کم هی درد می‌آمد فقط شکم سفت میشد کمرم درد میکرد تو کشام اینا فشار می‌آمد دیگه مامام اومد معاینه کرد گفت شدی 4 سانت دیگه بود نرفت دیگه منم هی دردا زیاد میشد تا ساعت 6
مامان فندق 🩷🐣 مامان فندق 🩷🐣 ۱ ماهگی
من به بدبختی و نفس عمیق و هرچی که بلد بودم تحنل کردم تا ۱۱ اومد معاینه کرد گفت خوب پیش رفتی ۴ سانتی. خدایا چقدر دیگه باید تحمل کنم این بین کمپوت اناناس هم میخوردم و گریه میکردم و ورزش میکردم مامانمم دعا واسم میخوند فقط میگفتم خدایا منو تنها نزار
ساعت شد ۱۲ شدم ۵ سانت ولی فقط ارزوی مرگ داشتم یهو درد ول میکرد خپب خوب وقتی که میگرفت فقط تخت و میگرفتم و ناله میکردم و مامانم کمرمو ماساژ میداد خیلی درد داشتم دیگه ماما یه چیزی اورد به کمرم وصلکرد و ریموتشو داد دستمو گفت کم و زیادش کن انگار برق میداد به کمرم شک میداد نمیدونم اسمش چی بود ولی خیلی کمک کننده بود کیسه اب گرمم اورد مامانم میزاشت رو کمرم...ولی درد که میگرفتم روی تخت بلند میشدم از درد جیغ و داد مامانم فقط میگرفتم که نیوفتم التماسش کردم دیگه ۵ سانتم بیحسی بزن میگفت نه ۶ ۷سانت میگفتم همه جا ۴ سانت میزنن گفت اون اپیدوراله من اسپایینال میزنم و چون زود بی حسیش میره دیرتر میزنیم که اخر درد نکشی هیچوقت خودمو اینجوری ندیده بودم که انقدر بتونم جیغ بزنم انقدر بتونم درد تحمل کنم دردام دیگه لحظه ای بود و ول کردنشو انگار اصلا نمیفهمیدم داعم درد بود و درد ...
تا پای مرگ رفتم تا ساعت بشه ۱ مامانم برام گریه میکرد میگفتم گوه خوردم اصلا بچه نمیخام غلط کردم خودم اومدم بیمارستان . اومد معاینه کرد و گفت تغیری نکردی تا ۲ تحمل کن میگم امپول بزنن حالا من هر ثانیه برام یسال بود
مامان آیلی مامان آیلی ۷ ماهگی
بعد از ظهر دوباره رفتم مطب دکترم و باز برام تحریکی انجام داد گفت تا به ۳ برسم .دردام انقد زیاد شد که نمیتونستم دیگه از درد راه برم از شدت درد گریه میکردم چند بار باز رفتم بیمارستان ولی به دردام مسخره میکردن هر چقد میگفتم دارم میمیرم از درد اصلا توجه نمیکردن .دیگه واقعا احساس ناامیدی میکردم فکر میکردم دیگه میمیرم از درد حدود ساعت ۸ شب بود که دردام ۱۰۰ برابر بود از شدت درد تو خونه جیغ میزدم همسرم از دردای من پاهامو ماساژ میداد و باهام گریه میکرد مامانم هم کمرم رو ماساژ میداد و همش دلداریم میداد ولیهیچ پیشرفتی نداشتم همش چشمامو می‌بستم و به دخترم فکر میکردم که به دنیا اومده و با همین فکر دردا رو با داد و جیغ رد میکردم اون شب رو باز تا صب باز تو خونه درد کشیدم صب رفتم بیمارستان به امید این که دردام زیاد شده شاید ۳ سانت شدم ولی باز گفت ۲ سانتم هیچ کسی تحویلم نمی‌گرفت منم همونجا زدم زیر گریه فکر میکردم دیگه من اصلا زایمان نمیکنم انقدی درد میکشم که میمیرم احساس ناامید میکردم و فکر میکردم دیگه خدا تنهام گذشته
مامان مهگل🌛🌸 مامان مهگل🌛🌸 ۵ ماهگی
ساعت شد حدودا ۲ونیم یه ربع به سه که کم کم یه دردای خفیفی شروع شد ولی تقریبا تو یک ساعت خیلی فاصله انقباض و دردام‌ کم شده بود
یعنی از ساعت ۳ونیم به بعد، دردام‌ هر سه چهار دقیقه بود و تقریبا ۳۰ ثانیه درد داشتم هی داشت شدید تر میشد و به خودم می‌پیچیدم
یک ساعتی درو تحمل کردم اومد معاینه کرد گفتم خیلی درد دارم گفت خیلی خوب پیشرفت کردی الان سه چهار سانتی.همونجا دکترم زنگ زد گفت چرا اپیدورال نمیگیری؟؟ گفتم آخه میگن عوارض داره گفتم خودم دردامو تحمل کنم
گفت نه عزیزم چه عوارضی؟من دکترم. به حرف من بکن آمپول بزن هم دیگه درد نداری هم زمان زایمانت کوتاه تر میشه.اینطوری بخوای پیش بری، هفت هشت ساعت دیگه باید درد بکشی!
منم دیگه تحملم داشت تموم میشد گفتم بزنین چون خیلی درد دارم
دیگه فکر کنم ۵ سانت شده بودم که آمپول و زدن
انصافا از بعد آمپول خیلی آروم شدم و دیگه چیزی حس نکردم
قرار بود ماما همراهم بگیرم که خیلی یهویی این اتفاق افتاد.هماهنگ کردیم همونجا یه ماما همراه فرستادن واسم
از بعد آمپول ماما همراه اومد کنارم و یه سری حرکات بهم داد گفت انجام بده تا سر بچه کامل بیاد تو لگن
خوبیش این بود هیچ دردی حس نمی‌کردم و فقط ورزش میکردم
...
مامان ویهان* مامان ویهان* روزهای ابتدایی تولد
زایمان طبیعی
پارت هشتم: آخرین بار که روی تخت بودم توی یکی از دردام داد زدم خدااااااا که حالم بد شد و سه تا عوق زدم و گلاب به روتون بالا آوردم پرستارم خندید گفت خب فول شدی همینو میخواستی دیگه. گفتم چی؟؟؟؟ گفت بالا آوردن آخرین ریکشن زایمان طبیعیه فول شدی دیگه فقط یکاری داری. منو بردن سرویس خودمو شستم تمیز کردم و خدماتی ها اومدن تختمو تمیز کردن اتاقو تمیز کردن و چون فول بودم باید توی سه تا از زورهایی که میومد بهم اجازه میدادم پرستارم دستشو ببره تو و زاویه‌ی رحمو برام باز کنه تا سر بچه مشخص بشههه آخ نمیذاشتم انقدررررررررر بنده خدا گفت بهم تا دیگه اومد سرویس بهداشتی با من نشست گفت روی تخت نمیتونی زور بزنی برو روی سرویس فرنگی بشین یکم راحت تره نشستم و نمیتونستم زور بزنم هی بهم میگفت ببین تو فولی فقط دو بار درد که اومد زور بزن و اجازه بده من دستمو ببرم و کمکت کنم راحت بشی چرا لج میکنی با بدختی راضی شدم و اومد مقابلم نشست درد که شروع شد زور زدم و اونم دستشو میکرد توم و برام باز میکرد اولین بار که اینکارو کرد گفت موی بچه‌ت میخوره به دستم یدونه دیگه زور بده من دکترو صدا بزنم ( یادم رفت بگم دکتری که جای دکتر خودم اومد چقدررررر ماه بود چقدرررر مهربون بود اون قبل اینکه من ۹ سانت بشم و تو ۶ گیر کرده بودم با دکتر بیهوشی صحبت کرد که منو اپیدورال کنن) اما بعدش هر کی که اومد بالا سرم میگفتن اگر اپیدورال کنیم بچه‌ت معلوم نیست چی بشه چون بی‌حسی اثر میذاره روش و بی حال بدنیا میاد.
مامان آرام🩷🎀 مامان آرام🩷🎀 ۲ ماهگی
سلام مامانا اومدم بگم من امروز زایمان کرددددم😍🥺


دقیقا روز ۱۸ مرداد ۵ صبح دردم گرفت شروع کردم ب ورزش و پیاده روی همچنان درد پریودی داشتم اما خفیف ساعت ۵ بعدازظهر ترشح قهوه ای دیدم رفتم بیمارستان انتظار داشتم بگه ۴ ۵ سانتی با اون هفته ورزش ولی گفت یه سانتی برو خونه فقط معاینه تحریکی کرد دیگه ۹ شب اومدم خونه درد داشتم اما کم اما ۱۲ شب به بعد خیلیییی شدید شد جوری که تو خونه گریه میکردم و نفس عمیق میکشیدم که دیگه اخراش ب داد رسید😂تو خونه هم‌ ورزش میکردم و حموم اب داغ رفتم و پیاده روی رفتم یکساعت اخر شب قبلش انقباضام ۷ دقیقه بود ۵ دقیقه و ۳ دقیقه ولی ساعتای ۱ شب رسیده بود به یک دقیقه داشتم میمرررردم
ساعت ۴ صبح رفتم بیمارستان معاینه کرد گفت ۴ سانتی افرین برو اماده شو بعد چون ۴ سانت بودم اپیدورال تزریق کردم که واقعاااااا خوب بود همه ی دردام رفت و بدنم بی حس شد دیگه روی همون تخت ورزش میکردم پروانه و سجده ساعت ۵ و نیم ۷ سانت بودم ک دکتر خودش تعجب کرد دیگه ساعت ۷ صبح فول شدم . انقدر اپیدورال خوب بود ک هرچی معاینه میکردن نمیفهمیدم کلا بی حس بود دکترم اومد ساعت ۸ و ربع رفتم رو تخت زایمان دیگه اپیدورالم داشت از بین میرفت ولی نه کامل فقط یه کوچولو درد حس میکردم دیگه ۸ و نیم زایمان کردم تو یه ربع ولی بگم که لحظه ای که داشت میومد مررررردم
وزنش تو اخرین سونو ۲۹۰۰ بود ولی وقتی به دنیا اومد ۲۳۵۰ بود و خداروشکر ک کمتر بود برای زایمان
بیمارستانم بنت الهدی خیلییییییی راضی بودم از پرسنل
دکترم نازیلا ابراهیمی
فقط بگم که حس میکنم خیلی بخیه خوردم اصلا نمیتونم خوب بشینم چیکار کنم
مامان آقا حسین مامان آقا حسین ۴ ماهگی
پارت ۴ ساعت ۶ دوباره معاینه ام کرد گفت ۵ ۶ سانت شدی گفتم تروخدا تحمل ندارم یا من رو ببر سز یا آمپول بی دردی بزن یکم آروم بشه دردام گفت نه آمپول نمیشه بزنم بچه ضربان قلبش منظم نیست بزنیم ممکنه ضعیف بشه از ساعت ۶ هر نیم ساعت از اون معاینه وحشتناک ها می‌کرد میگفت میخوام کمک کنم زودتر باز بشی دردام همینجور بیشتر و بیشتر میشد که یه آمپول میزد وسط دردام از حال میرفتم دوباره که دردام شروع میشد پا میشدم میخواستم جیغ بزنم ماما همراهم میگفت نفس عمیق بکش سه تا بده تو بده بیرون با بدبختی نفس میکشیدم تهش یه جیغ میزدم😅 ساعت ۷ و نیم معاینه شدم شده بودم ۸ سانت یه ماما دیگه هم معاینه کرد گفت آره ۸ سانته زنگ زدن به دکتر گفتن بیا دکتر ۸ بود اومد اونم معاینه کرد گفت ۸ سانته بهم گاز دادن استنشاق کنم چون دیگه دردا داشت من رو میکشت حالا به جای نفس و جیغ وقتی دردام شروع میشد تند تند تو اون نفس می‌کشیدم که اشتباهم این بود زیاد توش نفس کشیدم که رفتم تو حالت اغما ماما صدام می‌کرد صداش رو می‌شنیدم نمیتونستم جواب بدم دیگه نمیدونم ساعت چند بود که ماما دکتر اومدن بالاسرم با فاصله نگاه میکردن میگفتن بچه اومده یعنی دیگه بدون که معاینه کنن معلوم بود گفتن بلند شو برو اتاق زایمان با اون دردم از جام بلند شدم با سرعت رفتم که یکم دردم آروم بشه رفتم رو تخت زایمان خوابیدم ماما همراهم اومد گفت پاهات رو بگیر تو دستات زور بده منم همون کار رو کردم اونم همزمان با من محکم رو شکمم دودستی اومد از اون طرف هم دکتر با قیچی برش داد یهو سبک شدم دیدم شکمم داغ شد نگاه کردم دیدم یه موجود سیاه رو شکممه قربونش برم بهترین حس دنیا بود یعنی تمام دردام رو شست برد🤩
مامان ترنم کوچولو🌸 مامان ترنم کوچولو🌸 ۶ ماهگی
زایمان طبیعی من😁:

خب من۳۸ هفته و ۱ روز بودم.زن عموم ماما بود که مامای همراهم بود بنده خدا شیفتش که تموم شد منو بستری کرد جدا از شیفتش برا زایمان من وایساد.من شبه قبله بستری شدنم خودمو شوهرم یکساعت پیاده روی کردیم نصف شب یهو یه درد بدی منو گرفت گفتم دیگه وقتشه ولی ربع ساعت بعد دردم اروم شد خوابیدم دیگه نرفتم بیمارستان تا صبح چندباری از درد بیدارشدم ولی باز اروم شد و خوابیدم.دیگه صبح شد رفتم زایشگاه زن عموم گفت بیا معاینت کنم ببینم چندسانت بازی که دیگه عصر بستریت کنم رفتم دو سانت و نیم باز بودم معاینه تحریکیم کرد شد ۳ سانت.از صبح ساعت ۱۰ دردای اروم داشتم هر ۱۰ دقیقه میگرفت و ول میکرد منظم بودن تا ساعت ۶ ولی اونقدر شدتش زیاد نبود یعنی دردام زیاد نمیشد شدتش یکنواخت بود خلاصه ساعت ۶ و ربع بستری شدم و بهم امپول فشار زد…دیگه من درد داشتم از ۶ تا ۱۰ شدم ۷ سانت اونم چندباررر زن عموم معاینم کرد و معاینه تحریکی کلی هم رو توپ ورزش کردم پوزیشن سجده رفتم هروقتم زن عموم میخواست معاینم کنه میخواستم فرار کنم😂😂کمتر از حالت عادی بنده خدا معاینمم میکرد ازبس طاقت نداشتم ولی واقعا معاینه اونقدراهم دردناک نیست قابل تحمله فقط رو اعصابه…از ساعت ۱۰ دردای وحشتناکه من شروع شد ولی متاسفانه دردام کوتاه بود در حد چند ثانیه بود نهایتا ۱۰ ثانیه فکرکنین تا اخرش فقط ۱۰ ثانیه ای بود…۷ سانت که شدم رفتم تو وان اب گرم نشستم خیلییییی لذت بخششش بود کیف کردم😋دردای طبیعی هم اینجوریه که انگار مدفوع داری ولی مدفوع به پشت فشار میاره زایمان دقیقا بین سوراخ مقعد و واژن فشار میاره انگار اندازه یه بشقاب وسط پا فشار میاره😫😂خ
مامان 💙دوتا گل پسر💙 مامان 💙دوتا گل پسر💙 ۲ ماهگی
زایمان طبیعی

پارت چهارم

دیگه اومدن معاینه کردن گفتن سه سانت باز شدی اخ که درد داشت بلند شدم یکم ورزش مردم اسکات میزدم دردم میگرفت حالت رقص کمر میرفتم از بس درد داشتم عرق سرد کردم و همینجوری پشت سر هم درد تو پنج دقیقه شده بود دوتا یکم پیادع روی و رفتم دستشویی روی توالت فرنگی ابگرم رو گرفتم روی شکمم تا ۱۰ دقیقه دردم بهتر شد بلند که شدم یهو احساس مدفوع و فشار داشتم به پرستارا گفتم همه دویدن و اومدن و معاینه کردن دیدن ۵ سانت باز شده بعدش بهشون گفتم دیگه نمیتونم تحمل کنم معاینه تحریکی کنین و معاینه تحریکی کرد منم از درد داشتم میمردم هی داد میزدم هی نفس عمیق میکشیدم و بلند شدم روز تخت حالت سجده رفتم لگنم رو تکون میدادم که زود تر زایمان کنم یهو دیگه سرم گیج رفت و چون قند داشتم قندم افتاده بود و احساس سرما تو پاهام و دستام داشتم که دیگه یه چیزی خوردم. و دیگه حالت مدفوع زیاد شد مادر دیگه نمیتونستم تحمل کنم اومدن معاینه کردن گفتن ۸ سانت باز شدی و ویلچر اوردن
مامان آوش مامان آوش ۶ ماهگی
سلام به همگی من دو روز پیش زایمان کردم و به رسم گهواره اومدم تجربه بزارم ، من از بی حسی اپیدورال استفاده کردم و البته خیلی راضی بودم، صبح ساعت ۷ و نیم حدودا دردام شروع شد، انقباضاتم میگرفت و ول میکرد ولی منظم نبود، یکم کارامو کردم صبحانمو خوردم، خونمو مرتب کردم ، شک داشتم که درد زایمان باشه، رفتم یه دوش گرفتم اومد و دیدم خوب نشد و داره دردام بیشتر میشه، وسایلمو جمع کردم و رفتم بیمارستان، ساعت ۱۲ حدودا بیمارستان بودم، معاینم کردن ۳ و نیم سانت بودم، روز قبلش دکترم معاینه کرده بود و ۳ سانت بود،کیسه آبم رو پاره کردن همون وقت که اصلا درد نداشت و سرم فشار وصل کردن، بعد از سرم فشار دردام یل زیاد شد، اینجاش یکم سخت بود ، دیگه مامام اومد و بردم ورزش و گفت اگه اپیدورال میخوای باید حداقل ۵ تا ۶ سانت باز باشه ، با ورزش به سختی و دردناکی رسیدم به ۵ و نیم و دکتر بی حسی اومد ، وقتی بی حسی رو زد دیگه آب بود رو اتیش ، همه دردام رفت ، خیلی خوب بود، خیلی ضعیف انقباضاتم و حس میکردم، که بهم گفت هر موقه حس کردی فشار بده ، انجام دادم و اصن یه رب بعدش ۹ سانت بودم ، دکترم اومد و اینجا باز انقباظات رو بیشتر حس میکردم و دردناک بود ولی به دردناکی قبل بی حسی نبود، هر کاری گفتن انجام دادم و ساعت ۳ و ۴۰ دقیقه زایمان کردم، همینکه زایمان کردم درد انقباظات تموم شد، و دکتر شروع کرد بخیه زدن، که یه حس سوزن سوزن حس میکردم ، بد نبود، و تمااااام ، رفتم بخش و حالا اثر بی حسیا رفته هیج مشکلی ندارم ، فقط بخیه هام درد میکنه
مامان جوجه رنگی🐣🐦 مامان جوجه رنگی🐣🐦 ۴ ماهگی
زایمان طبیعی پارت ۵
همسرم اومد و منم دردام بیشتر شده بود
ماما می‌گفت خیلیا با همسرشون میان با هم آهنگ می‌زارن و ورزش میکنن البته خودشونم برام آهنگ گذاشته بودن رو اسپیکر پخش میشد
منم ورزش میکردم و اسکات میزدم بعد یواش یواش ازم خون می‌ریخت و دردام خیلی زیاد شده بود ماما رو صدا کردم و گفت رو تخت بخواب تا معاینت کنم و معاینم کرد گفت خیلی خوب پیشرفت کردی ۴ سانتی بهم گاز انتونوکس دادن و گفتن فقط موقع دردات دم عمیق بگیر و آروم آروم بده بیرون تا اثر کنه
منم رو تخت دراز کشیده بودم و دردم خیلی بود هی گاز میدادم داخل و آروم میدادم بیرون بعد یه ساعت همین طور که بودم کامل گیج شده بودم و درد داشتم و چشمام خمار شده بود به شوهرم میگفتم آهنگ ساقی هایده بزار برام😂
دردام شده بود هر دو دقیقه و تا ۳۰ ثانیه درد داشتم که هر بار که درد داشتم گاز تنفس میکردم و با دست میزدم تو سر و صورت خودم 🥲
زنگ دکترم زدن که بیاد
منم اینقدر دردم زیاد بود که به شوهرم میگفتم بگو بیان منو بکشن من دیگه نمیتونم اونم هی پیشونیمو بوس میکرد و اشک می‌ریخت و به ماماها می‌گفت یه کاری کنین کمتر درد بکشه ماماها گفتن باید دهانه رحمش کامل باز بشه برای همین داره درد می‌کشه
و منو معاینه کردن بهم میگفتن نفس عمیق بکش اصلا زور نزن
مامان فندق 🩷🐣 مامان فندق 🩷🐣 ۱ ماهگی
انقدر گفتم میخام برم فقط و دردام جوری بود که نعره میزدم فقطمیگفتم خدایا منو بکش فقط راحتم کن تمومش کن فقط باز التماس التماس برای بیحسی ماما گفت بخدا رفتم خودم دنبال دکتر بیهوشی نیستش میگفتم ذروغ میگی بگو اسمش چیه تا شوهرم بره پیداش کنه....
فقط تو بغل مامانم داشتم جون میدادم اونم گریه دیگه کاری نمیتونست بکنه ساعت شد ۲ونیم دوسه نفر اومدن برای امپول زدن نشستم رو تخت و تو‌کمرم زد گفت تکون نخور گفتم پس دردم که ول کرد سریع بزن چون وقتی میگیرم نمیتونم خودمو نگه دارم امپولو زد و چند دیقه بعدش انگار همه دردا. تموم شد حس کردم مردم که اینجوری بی درد شدم همونجوری رو تخت افتادم اومد چشام رفت گفتم بزار بخابم چند دقیقه گفت باشه از دیشب بیدار بودمم و کلی درد... خابم برد ۳وربع اومد بیدارم کرد معاینه کرد گفت شدی ۸ سانت پاشو ورزش کن تا بیحسی از بین نرفته زایمان کنی...
روی توپ ورزش کردم انقباضام کامل بیدرد نبود یکم درد بود ولی اون دیگه قابل تحمل بود تا حدودی... ساعت یک ربح به ۴ اومد معاینه کرد گفت فول شدی مامانمو بیرون کرد دیگع بمن گفت زور بزن جوری که میخای مدفوع کنی اشکال نداره مدفوعم کنی باید بکنی که بچه بیاد منم هربار که دردم میگرفت پاهامو تو شکمم جم میکردم و زور میزدم و اونم دهانهرحممو باز میکرد بادست. هی درد میگرفت زور و فشار میگفت سر بچه رو میبینم