یه چیز عجیب بگم
من وقتی تازه عقد کرده بودم نامزدم گفت خواب دیدم اومدم خونه از پله ها بالا گفتم آماده آید چمدون یدونه آماده کرده بودی و داشتی موهای یه دختر اندازه یه ساله رو خرگوشی میبستی که بریم زیارت امام رضا
بالاخره گذشت و گذشت تا الان شوهرم بخاطر آزمون ارتش اومدیم تهران خونه خالم و الان فردا خود بخود عازم مشهد شدیم و دخترم یه سالشه و شوهرم آزمون قبول شده و یه چمدون همراهمونه و گیر براش خریدم خرگوشی ببندم و جالب این جاست خونه خالم طبقه بالاست
امام رضا همه چیزو به وقتش چیده و من و شوهرم به خواب دوران نامزدیش پی بردیم ...
امام رضا جانم شکرت
و اینکه من همیشه خواستگارام رد میکردم میگفتم آقا امام رضا خودش یه شوهر خوب نصیبم کنه با نشونه برام بفرسته و شوهرم وقتی اومد خواستگاریم روز تولد آقا امام رضا بود
آقا رضا جان واقعا اونایی که میگن امام و شیعه دروغه اینچیزارو‌ ندیدن....

مقالات مرتبط

سوال های مرتبط