اونم نقطه ضعفتو پیدا کرده میدونه حساسی میگه
جواب بده حداقل سبک شی
چقد میرن رو اعصاب ادم منم تا میرم یچیزی میگه
کاش فقط در مورد بچه نظر بدن ، این جماعت اصلا درک و شعور ندارن بخدا
هرچی بیشتر جواب بدی بیشتر لجش میگیره و
باز یه چیز دیگه میگه که تو هم لجت بگیره
مادرشوهر من هر بار که بچمو میبینه میگه
وااای چقدر کوچولو شده ضعیف شده
در صورتی که هیکل پسرم تازه درشت تر از دخترمه ، دخترم خیلی ضعیف تر بود
هربار اینو میگه منم میگم بهداشت بردم گفتن طبیعیه
اگه با تیکه جواب بدم یه گیر دیگه میده ولی تو این یکسال فقط در همین حد میگه
خندم از این میگیره که هر بار داره میگه و منم میگم رشدش طبیعیه بازم میگه😅
برای آرامش خودمونم که شده به دل نگیریم
اکثرا بزرگترها میخوان دلسوزی کنن سنشون رفته بالا قدرت تحلیل منطقی شون میاد پایین
و چون ما کوچیکتریم اگه ما با تیکه جواب بدیم حس میکنن حرمتشون زیر سوال رفته به خاطر این بدتر دخالت میکنن
وقتی اینطوری به قضیه نگاه کنیم خیلی کمتر اذیت میشیم
بچه ها در دروازه رو میشه بست ولی در دهن مردم و نمیشه بست ...کلا جوری سر و سنگین باهاشون باشین که به خودشون اجازه ندن دخالت کنن ..اخه پیرزن خسته نشده از تربیت بچه که حالا میخواد نوه شو تربیت کنه؟؟
مال ما همشون یکی یه عقل کلن
میخوان بگن ما بهتر از تو میدونیم
اما رو مخ تر از همش خانواده خواهر شوهرمه
دخترش اومده موهای دخترم بسته بعد میگه سلیقه نداری اینجوری باید ببندی و فلان
هی میخواد بگه ما بهتر از شماییم بهتر از شما میخوریم و میپوشیم
میگم تو دوازده سالته تو رو چه به ای خاله زنک بازیا
دو هفته پیش میگه چرا کولر نمیزنی گرمتون نیس میگم هوا خنک شده میترسم بچه دو هوا شه
میگه ما شبانه روز روشن شما دلتون نمیاد 🤣موندم چه کنم با این دیگه
دخترم وقتی میریم جایی اگه بچه باشه سخت میاد خونه گریه میکنه
شوهر خواهر شوهرم گفت انگار خونه خودتون بهش بد میگذره دلش نمیخواد بیاد
قبلنم هی میگف چرا اینقدر کوچیکه
چرا چیزی نمیگه
باید گوشت بدید بهش باید فلان بدید
کلن آدم رو مخی هست همش میگه من ادم رکی هستم
به شوهرم هم میگم طرف اون میگیره درصورتی که دخترم هنوز دو سالش نیست و از همع هم دوره هاش یا بهتره یا در سطح اوناس
چون دورن ازم خیلی خیلی کم میبینمشون؛ هنوز نمیدونن باردارم😆
موهاشو بستم میگه مگه دختر بستی آخه میاد جلو چشمش یا اینکه لاغر شده چقد چقد شیطونی میکنه یه بارم شمال رفته بودیم زمان جنگ دو هفته باهاشون بودم برادر شوهرم گفت بچت پیش فعال زیاد حرف میزنن من اهمیت نمیدم لبخند میزنم
شماها میگین مادر شوهر
من شوهرم دوتا بچه داره هروقت میریم خونه برادرشوهرم اون شروع میکنه به وراجی کردن که مگه به این دختر غذا نمیدی که چاق نمیشع و از این چرت و پرت ها منم فقط سکوت میکنم و بهش میخندم اونقد عصبانی میشه بهم میگه زبونت که یه متره چرا جواب نمیدی
من هرچی بهم میگن فقط میخندم چون حوصله جواب دادن ندارم
اول به من بگو ببینم چرا انقدر بد موقع راه افتادید؟😂
که ساعت ۳ صبح رسیدید
ولی جدا از شوخی کاری به سن و سال و تجربه و تاب آوری و اینکه قرار نیست به هر حرف و رفتاری واکنش نشون بدیم و... ندارم
هر کی در مورد نحوه تربیت و تغذیه بچت حرفی زد نظری داد شما فقط یه کلام بگو زیر نظر فلان دکتر هست و طبق اون پیش میریم
من یک روز قبل جنگ انتقال جنین دادم
یعنی فرداش با خبر جنگ از خواب بیدار شدم
حالا یکی از اقوام تو اون وضع زنگ زد فکر میکنی چی گفت
با خنده میگفت اینم از قدم بچت نیومده جنگ شد
رو مخ ترین حرفی که شنیدم این بود
به شوهرت بگو مامانت گیر مید دعواش کنه
والا ب من میگن چایی نخور بچت کچل میشه یا جیگر نخور سقط میشه ینی میرم مغزم سوت میکشه😂
فقط اینکه هر کی میپرسه بچت چیه میگم دختر دلسوزی در میارن میگن انشالا بعدیت پسره 🫥یعنی دلم میخواد همون لحضه خفشون کنم اخه من یه پسر دارم الانم یه دختر ب نظر خودم خیلیم خوبه و راضیم
میگفتی واااا مادرجان شما چقدر گوه میخوری
زیاده اما از همشون بدتر
دختر خواهر شوهرم ب شدت فضول وبی ادبه که گاهی واقعاً من حرصم میگیره هرچی بخواد باید براش فراهم بشه اگه حتی بگه کسی از خونه بندازن بیرون این کارو میکنن مادر پدرش و مادرشوهرم انگار رو زمین فقط همون بچه زاییده کلا حرف حرفه همون بچه هست حالا دو سال از پسرم کوچیکترع ها مادرش و میزنه اذیت میکنه داد میکشه اما مادرش اگه دستش و بکشه حتی مادر شوهرم میگه تو رو خیرات بچم بکنم و دخترش و دعوا میکنه اما پسرم اگه گاهی یه فضولی بکنه مادر شوهرم و دخترش هردو وا چقدر بی ادبه زیادی لی لی ب لالاش گذاشتین اینقدر بی ادب شده و فلان و بهمان حتی چند بار بخاطر فقط بدو بدو کردن مادر شوهرم از خونه بیرونش کرده
خیلی این رفتارشون حرصم میده شوهرم هم انگار فقط همین یکی مادر داره کلا منو پسرم و فدای مادرش میکنه
مادربزرگ شوهر منم همینه مادرشوهرم طفلی خیییلی از دستش کشیده پیششونم زندگی میکنه میگه نشد یه بار تو تربیت بچه هام دخالت نکنه
میگه فرش و سوزونده بوده شوهرم دعواش کرده اینم رفته به اونا گفته میگه یه دعوایی با من راه انداختن تو چرا مواظب نبودی تازه دعواشم کردی بچمون و🙄
فقط از این میترسم بخوان گیر بدن تو همه چی بچه منم
از مادرشوهر خودم بیشتر رو شوهرم حساسه😂
اخ چقدر رو مخه مادرشوهرت من فقط گفتی حرصم شما چس میکشی از دستش
خوب به تو چه چرا راه نمیره
والا چرا اینقدر بعضیا دلشون سیاهه اذیت میکنن من از رو بچگی به زنداداشام چیزی میگفتم مامانم دعوام میکرد که تو تربیت و غذا دادن و .. زنداداشات و بچه ها دخالت نکن بعد این اینقدر پرو
واییییییییییی مادر شوهرا اینجورین
ماله من باهام زندگی میکنه نشد کاری نکنم گیر نده
روزانه پیام مشاور، متناسب با سن کودکتون دریافت کنین.
سوالاتتون رو از مامانای با تجربه بپرسین.
با بازیهایی که به رشد هوش و خلاقیت فرزندتون کمک میکنه آشنا بشین.